مرنجان دلم را ، 

که این الگای وحشی ز بامی که برخاست به مشکل نشیند ...

تصادف کن با من ، 

که من تصادف های عشقی را دوست می دارم .

با لب های درشت ـ گرسنه ام ، 

جور دیگری دوستت خواهم داشت ....

کوچه هایی بن بست که قرار است نفس من را محبوس خود کنند و ندایی که به من میگوید به دامان _ من باید باز گردی ...

گریزی نیست از این همه که مرا فرا میگیرد و خوشی های بی ضابطه کوتاه که همیشه برای قامت _ دلم کم بودن .

فرصتی نیست و ندارم بیشتر از این و تو اگر میخواستی می ماندی و نفس به نفس همراهم بودی و دریغ که من آن نیستم که به دروغ تظاهر کنم که همیشه باید مشعوف _ همان اندک خوشی ها می شدم .

و دست بر کمر می شدم و تو ظهر های تفدیده از گرما خودم رو صدا می کردم که میدانستم بجز خودم کسه دیگری نیست ..

تو اینها را که می نویسم نمی دانی و بسته بودن _ این محیط حتی در خیالت هم نمی گنجد ، تو اینها را که زخم می زنند بر پیکرم نمی بینی .

افسوس که زخم نامه های من همیشه مغلوب اند ... مغلوب شنیدن صدای تو و فحش پاره هایی که زندگی پر درد نثارم می کند ...افسوس که بی فایده فرسوده شدم 

و از خواص ـ پارتنر بودن زن آن است که شب های عید و تعطیل های رسمی آنچنانی که چند روز پشت سرهم تعطیل میشود مردت برود کنار خانواده اش و حق هم دارد .. 

و تنها پنچ شنبه های بدبو و جمعه های خواب آلود نصیب ـ تو میشود ...  

پ .ن : نوشته ام زخم داشت میدانم اما تو ببخشم که دوست داشتم باشی گل و بهار من ...

پ .ن 2 : گریخم نهندن  :  گریه م گرفته  ( به لهجه خودمان )

اون دو تا مست ـ چشات منو خوابم میکنه ... 

پ . ن : دستام رو لاک زرشکی زدم  و تو رفتی تا دوشنبه که شاید بیایی .

در حمام چار طاق باز _ ، دونه های آب می پاشه بیرون .به نظرم این صحنه خیلی اروتیک می زنه و همین طور غمناک چونکه ممکنه واسه چند وقت نداشته باشمت  .

پ . ن : قول دادی پنچ شنبه مطابق رسم چندین وچند ساله بریم ظهیرالدوله ، الوعده وفا ...

ببردی دین فائز را به غارت ... 

پ .ن : نشسته م تو چارچوب در و پاهام رو بغل کردم و با شجریان زمزمه میکنم ...گفته ای شاید ۱۲ شب به بعد بیایی ، شاید ...

سخنی از من نمانده که بشونی که دیگر او دیر به دیر می خواند مرا ...

سخنی نمانده است از کوره آتشینم که دیگر او تمام حرف هایش را بلعیده است ...

و در غیاب تو همه چیز خیال فرو ریختن دارد حتی خانه ، تخریب دیواره رحم و مانند اینه ....ا

میگن آدما عوض میشن اما تو عوض میشی و مرد باقی می مونی .. 

پ .ن : تقدیم به آقای صاد . الف .

یه تصویر گنگ و مبهمی ازش دارم وقتی کنار هم می خوابیم ... یه تصویر مات که احساس میکنم من رو وقتی خوابم می بوسه ... عاشق ـ این کاراش هستم که هیچ وقت لو نمیده اما من با چشمای نیمه باز و خواب آلود حسش میکنم .

پ .ن :برای من ، همیشه ، بدون شریک .

خانم طبقه بالایی یه کاسه آش واسم میاره ، میرم که ظرفش رو پس بدم و چون چیزی نداشتم که کاسه رو پر کنم یه سی دی از ترانه های جنوب رو واسش رایت می کنم .  

در رو که واز میکنه و دستم رو می بینه میگه : امان از دست ـ شما جنوبی ها ... 

پ .ن : این ۱۹۰ امین رو بخون ، معرکه است .

شونه هام درد گرفتن ، نمی دونم چم شده . تمام تنم درد گرفته . 

ا..ه همه اش احساس های بد .... و پیاده رو های داغ . 

رفقا میگن طبیعیه ، میگن کم بیاری حقته ، میگن تو باید مرد می شدی . 

امروز ور داشتم رفتم کلی خیابون شریعتی گشتم واسه این کولر وامونده لا مصب تعمیر کار اوردم و آخرش با نهایت خسته گی میشینم روبه روی کاناپه مقابل باد کولر یه سیگار آتیش زدم و می بینم که اینقدر حالم بده که دوست دارم سیگار رو نابود کنم . اون وقت درست همون لحظه پاهام رو بهم می چسبونم چون دقیقا می تونم احساس کنم که پرید شدم و داره ازم خون می چکه . 

تلفن رو ور می دارم که بهت زنگ بزنم اما پشیمون می شم . اون وقت بلند میشم مثل ـ احمقا رو تختی رو می اندازم تو لباس شویی و لباس شویی شروع بکار میکنه و من در نهایت سکوت  چیپسی کینگ گوش میدم و یک لیوان چای داغ می نوشم . 

خدای بزرگم نیستی این روزا ... کجایی تو ؟؟

با بوسه های ریز من رو از رفتن پشیمون میکنه ، بغلش گرمه خیلی ...  

راه ـ دوری رو میرم واسه دیدنش ...

اما من دیگر من نیستم .

پ .ن: نبودم و مدتی هم کمتر خواهم بود .

همین طور الکی دارم تو اینترنت چرخ می زنم تا سوز ـ همخوابگی پارتنرم رو با یکی دیگه فراموش کنم .... . ا......ه ، دوره ما هم دیگه گذشت . 

آبغوره گرفتن دیگه کافیه ، برم لباس هام رو از رو بند بیارم ، امشب طوفانیه هوا مثل ـ دلم .