جهت یابی ام در حد صفر است ، بار دوم بود همدیگه رو می دیدیم و پشت چراغ قرمز فرصتی بود که فک کنیم از کدوم مسیر بریم سریع تر می رسیم و من گفتم : بنداز تو رسالت از اونجا بریم ... اونم در حالی که داشت برمیگشت طرف من گفت : تو باز حرف زدی ( یک مکث خیلی خیلی کوتاه و بهم خیره شده بود ) با اون چشای در به درت ... 

پ .ن : زیاد با هم نموندیم اما تا الانش هم گاه گداری بهم مسیج میده و باز هم میگه : با اون چشای در به درت ...

نظرات 8 + ارسال نظر
کیا جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ب.ظ

چشم در به در ...
ترکیب زیباییست
در عین ترسم از این تیپ چشما عاشقشونم(ناگفته نماند که هر چشمی در به در کننده هر کسی نیست اما هرکسی در به در چشمی هست!!!)

همیشه اون چیزی که عاشقشیم با یه ترسی مخلوط شده ...
گاهی اگه بشینی فک کنی می بینی جذابیتش بخاطر ترسش هم هست ..

سر عالم نمی دارم جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:05 ب.ظ

گوشی نوکیا بگیر جی پی اس داره ! در ضمن این طرف خیلی بد صحبت میکنه واسه بار دوم ملاقات با آدم دیگه !

بادوم جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:10 ب.ظ http://bado0m.blogfa.com

مامانم همیشه میگه مردا جهت یابی شون خیلی قویه، درست برعکس زن ها! و بابام همیشه پیروزمندانه لبخند می زنه!
شاید واسه همینه که من همیشه تو جهت یابی در حال رقابت با بابام هستم!!
من نمونه ی یک انسان از جنس مونث هستم که تا کنون در جهت یابی هیچ مشکلی نداشته ام! D:

راستی چشم در به در چه شکلیه؟!

نه والله ... من رفیقام همه فن حرفین همی ...
من همونقدر که کامپیوترم قویه جهت یابیم ضعیفه ...

ارمین جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:36 ب.ظ http://www.fearoftheknowing.blogfa.com/

علت این که رابطتون این همه مدت پایدار مونده در این خاطره ای که گفتی مشخص شد

گاهی اوقات به آقاهه حسودیم میشه که یه نفر را داره که نه تنها وبلاگ مینویسه بلکه برای اون و درباره اون مینویسه.البته حافظه قوی هم داره
.
.
.
ولی وقتی بیشتر فکر میکنم حسودیم که نمیشه هیچ بلکه یه احساس غرور عجیبی بهم دست میده!!!!!!!!!!

چند روز پیش داشت فک می کردم من چقدر بدبختم که واسه یه مردی می نوسیم که فوقش هر هفته یکبار بخونه این دل نوشت ها رو و بگذره بی هیچ کامنتی ...
برای مردی که هفته به هفته صداش رو نمی شنوم ....
برای مردی که ....
حسادتش رو می تونم درک کنم اما غرورش رو نه ؟؟
واسه چی بخاطر اینکه کسی ننویسه واست احساس غرور میکنی آرمینم ؟؟
.
.
راستی هنو وقت نکردم اون پینک رو گوش کنم . یکی طلبم بنویس.

شاپرک جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ب.ظ

با چشمان تو مرا به الماس ستارگان نیازی نیست...
با آسمان بگو...

خدا رو چه دیدی ؟؟ شاید اگه بهش میگفتن در ازاش همچین الماسی هم بهت میدم میگفتش : گور پدر چشمات ..

نیکا جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ب.ظ

کاش الان اینجا بودی و من محکم بغلت میکردم
بس که دوست داشتنی هستی...
:دی...

۱۲ گذشته بود مسیج ت رو دیدم ...
جواب دادم .. فک کنم نرسیدو یا تو جواب ندادی ...
چه دلتنگی نیکا ...

سر عالم نمی دارم جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ب.ظ

اگر اینقدر احساس بدبختی میکنی باعث رنجش خاطر می باشد و به لطف مستی بخش عالم این نیز بگذرد و شما هم احساس شادی پایدار خواهید کرد و هیشه شاد خواهید بود

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد ... به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران ... به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را ره زند هر کس ... یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که می آید ... تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
به هر دیگی که می جوشد میاور کاسه و منشین ... که هر دیگی که می جوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد ... نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان ... میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه سر گر نمی گنجی که اندر چشمه سوزن ... اگر رشته نمی گنجد از آن باشد که سر دارد
چراغ است این دل بیدار به زیر دامنش می دار از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه ای گشتی ... حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی ... که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد

شاد باشید !

شریعتی شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ق.ظ http://dasthayeman.blogfa.com

سلام
راستی کدوم پریود ذهنی عزیزم ؟!
من الان ۱۲ سال هست این جوری هستم و این جوری فکر می کنم ...
نیگا من اگه پریود ذهنی بشم یه چیز داغونی می شم ... که هیچی حاضر نمی شه حتی یه لحظه تحملم کنه ... خیلی هم بی تربیت می شم اون مواقع ...
...
پرکار هم شدی هان ... نه که یه وقتی نیستی نه به این که روزی ۱۰ بار هم بیام این جا کمه !!!
اما آفرین ...
من نمی دونم این خاطرات تو چرا حسابی رو روان من ست ... یه جوری خودمو می خورم وقتی می خونم ...
تو خوبی الگا ؟!
...
به امید خدا
خوش باشی

من تحمل ـ بی تربیتی ندارم اما باهاش کنار میام ...
من وحشتناک با همه چیز کنار میام ...
گاهی فک میکردم فقط با سیگاری بجز مارلبرو کنار نمیام که امشب فهمیدم با غیر این هم کنار میام ....
.
.
من وقتی ندارمش اینطور میشم ..
وقتی دارمش حواسم پرت میشه بدجورررر....
من بعضی وقتا که بدجنسم دوس دارم رو اعصاب باشم و خط خطی کنم و گاز بگیرم و از این حرفا ..
.
.
من تازه از لب شط آمدم و هوا شرجی است و دلم نم کشیده براش و اینا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد