تند تند قدم بر میدارم که سریع تر برسم به کلاسی که میدونم ۱۵ مین هست که شروع شده ، نمیدونم من حواسم نیست و یا پسره خیلی بدفرم راه میره که می خوره به من و دست ـ منم تاب میخوره به هدفونم و از گوشیم که تو جیب مانتوم ـ جدا میشه و واسه چند لحظه می بینم که همه برگشتن و صدای ـ شجریان که داره جان ـ عشاق رو آواز می ده سالن رو ور میداره ..
پ .ن : آخ که چقدر دوس دارم همونجا وسط ـ سالن کف زمین بشینم و کلاسو بپیچونم و هی گوش کنم : رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی .....
با تو یا بی تو چه فرقی دارد این چه ظلمیست
خدا میداند
در حضور تو گذشتن از تو اشکین واراست
خدا میداند
از کنار تو گذشتن شکستن دارد
خدا میداند
می پیچونی یا می پیچوننت
پس به پیچ تا نری توی دره
اگه فرمون دسته...
سمت من نگیر که کوه سخت است که له میشی
اما ترمز کنی کنار کوه دوغ ابعلی میدن که دیگه هیچ جا گیرت نمیاد خنکیشم طبیعی طبیعیه
خب بکن این کار رو
من که همیشه می شستم ...
بدون رودربایسی ...
این قدر لذت داره
نمیشه عزیز جان ..
یه وقتایی بایست به دلت بگی برو گمشو و از این حرفا ..
اما اگه تو این کارو میردی همین الان بگمت خیلی چارکریماااا ... از طرف آبجی الگا
حرکت لذت بخشی وسط کلاس نشستن و این آهنگ گوش دادن !
تصور کن ساعت 12 شب رو یه اسکله کوچیک چوبی که توی یه دریایی که آبش آبیه تیرست ولی شفاف که باد موجش هم سرده به دور از همه آدمها با اون ماه زیبای تمام ! حالا همچین اهنگی با گوشیت که میشنوی سگی که از پیشتت پیداست میشه ساکت به احترام این اهنگ ! یه بار دیگه باید برم ! هم اوازی دریا با آهنگ خیلی لذت بخش بود ! وقتی توی شب می تونی تا عمق 10 متری آب ببینی با ماهی های کوچیکی که توی اب هستن حال عجیبی داره !
آهنگ گوش دادن توی آب هم باید جالب باشه باید امتحانش کرد هنگام غواصی !
اگه بودم اون موقع شب و وسط اسکله حتمی میپریدم تو آب ...
چون گوشیم تو جیبم بد نمی شد پرید ! ولی یه روز صبح با کشتی تفریحی رفتم دریا از عرشه پریدم تو آب !
خوب اون روز کار خوبی کردی مستر ...
آخ اگه من توی اون سالن بود! میومدم می نشستم کنارت و با هم گوش می دادیم!
بالاخره انجام دادن این جور حرکت های انتحاری یه آدم پایه می خواد دیگه!! منم که عاشق انتحاری زدن و این حرکتا!
راستی خوب شد وبلاگت مثل اولش شد!
آخ گفتی ...
راست میگی این کارا پایه میخواد ...
خوب شروع کنیم ؟؟
یک .. دو .. سه ...
امتحان میشود ....
رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی جامه ایی بود که بر اندام او دوخته بود ...
.
.
راستی میدونستم تو یکی هم نظرت همینه جانا ...
وای بعدش بلند باهاش همراهی کنم و همه سرشون رو از کلاسا بیارن بیرون و بعد از ریختن تعجبشون اونام همراهی کنند
نو...چ .. فک نکنم....
این بچه قرتی های ورودی جدید اهلش نیستن که با ما پیر و پاتال های دانشگاه همخونی کنن... اونم شجریان ..
ساسی مانکن گوش میدادم باز یه چیزی ...