دلم از خیلی وقت پیشا میخواستت ...

آروم ام این شب ها 

با این همه بدی ها هم حتی ،

گاهی نمیخواهم اما تو اصرار میکنی و در انتها می فهم ام که تو بهتر شناخته ایی مرا تا من مرا . 

دلم نمیخواد فکر کنم که تو بدی اما ... 

گاهی خیلی بدی .

چه چیزی میتونه بهتر از این باشه که بعد از یک ارضای کامل آگاهانه و دلچسب در ساعت هشت و بیست دقیقه بری قدم بزنی و هوای آزاد به گونه هات بخوره؟؟

عشق بازی هایم یک در میان لال اند ...

دلم نمیاد تراک های mp3 ام رو دست بزنم . من رو یاد کوچه های شهرم می اندازه .

در اندوه ـ عشقی از دست رفته 

نیمی از آنچه که گیسوان نام میگیرد را از دست داده ام !!

همه لغات پر میکشند ، 

دیگر نمیخواهمت !! 

قلبم زجر میکشد .