بدجوری گزیده گو شدی... حالا چرا شیرین نیستند... اون قلم ات رو حیف نکن... بیشتر بنویس... جدی می گم رفیق... یادته چقدر تو سر و کله ی هم می زدیم... یادش بخیر... احتمالا بزرگ شدیم... و شاید دور...
من درگیر شدهم حسابی ، همه اش فکر کارم !!!! یه جورایی اعصااب ندارم
به سلام
چه ترکیب سنگینی به کار بردی
الگا این قدر همه چیو سیاه می بینی خطرناکه هان
...
...
...
به امید خدا
خوش باشی
این دوره نقاهتم که بگذره شاید برگردم روال سابق !!
بدجوری گزیده گو شدی... حالا چرا شیرین نیستند... اون قلم ات رو حیف نکن... بیشتر بنویس... جدی می گم رفیق... یادته چقدر تو سر و کله ی هم می زدیم... یادش بخیر... احتمالا بزرگ شدیم... و شاید دور...
من درگیر شدهم حسابی ،
همه اش فکر کارم !!!!
یه جورایی اعصااب ندارم
اوهوم ! (آیکن چشمک نداره اینجا!)
نه
نداره
بدبخته نداره
سلام همه نوشته هات رو خوندم و از اینکه انقدر خوب احساست رو می نویسی کیف کردم.
اون موقعا کجا بودی تو که رفتم یه خونه دیگه و در خونه رو تخته کردن و حس من هم که پرید!!
ایشالله به زودی شیرین میشه عزیزم