نزدیک های چهار صبحه و هنوز بیدارم ،
من با تب ، من با تاب
تب و تاب رو گریزی نیست... و چه تناقض عظیمی است در حضور توامان تب و تاب... شاید
از دست های توامان لبخند و گرمای اووووو
از تب عشق تا تاب های عقل گفته است و ناگفته ها بسیارند
تو هم یادش بخیر اون وختا می اومدی میخوندی من رو هی
تب و تاب رو گریزی نیست... و چه تناقض عظیمی است در حضور توامان تب و تاب... شاید
از دست های توامان لبخند و گرمای اووووو
از تب عشق تا تاب های عقل گفته است و ناگفته ها بسیارند
تو هم یادش بخیر اون وختا می اومدی میخوندی من رو هی