من فکر میکنم خیلی باید بگذرد، خیلی زیاد باید بگذرد ، با دغدغه و مصیبت و خوبی و بدی خیلی زیاد باید بگذرد و بگذرد و بگذرد تا یک روزی بشوی مثله این رئیس جان ما که اینطور با صلابت و یک نوع آرامش عجیب بنشینی پشت میزت و کارمندت آنقدر حس خوبی نسبت بهت داشته باشه که چند ساعت یکبار رد بشه سرک بکشه که هستش هنوز؟؟ و بره دوباره با هیجان سراغ کاراااش!!
پ.ن : اینجا رو نمیخونی رئیس جان اما بدون بدون بدون بدون که چقدر بهت افتخار میکنم .
سلام وبلاگ جالبی داری
احساس باحالی بود، همون حسی که نسبت به استادا ندارم...
ضمنن خوش به حال رئیست
خدا سمت آدم های خوب ، آدم خوب می فرسته عزیزم
یباره بفرمایید بنده شمر بن فلانی هستم و خدا با تیر سه شعبه نشونم رفته دیگه!
خوب اینی که الان گفتی یعنی چی؟؟
چقدر خوب تصویرش کردی الگا .. آفرین ..
اهووووم از مرداست که یه جووووورین
ینی من آدمِ بدیم که پروردگار اینهمه آدمه داغون میفرسته اینوری؟!!! " نقیض جملهات"
ینی من خوده خوده من ـ الگا آدم بدیم که اومدم سمت تو؟؟؟
منم بهش افتخار میکنم :پی
آهاااان