دیگه عادتم شده ، هر بار میام سمت ات با توان مقابله با رکب خوردن میام ...
پ .ن : رویین _ تنی برای خودم شده م هااااا
تند تند قدم بر میدارم که سریع تر برسم به کلاسی که میدونم ۱۵ مین هست که شروع شده ، نمیدونم من حواسم نیست و یا پسره خیلی بدفرم راه میره که می خوره به من و دست ـ منم تاب میخوره به هدفونم و از گوشیم که تو جیب مانتوم ـ جدا میشه و واسه چند لحظه می بینم که همه برگشتن و صدای ـ شجریان که داره جان ـ عشاق رو آواز می ده سالن رو ور میداره ..
پ .ن : آخ که چقدر دوس دارم همونجا وسط ـ سالن کف زمین بشینم و کلاسو بپیچونم و هی گوش کنم : رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی .....
دیدی بعضیا چقدر تر و تمیز هیزی میکنند ؟؟
پ .ن : قسم میخورم اگه دلم یه جا دیگه بند نبود دعوت مارلبروش رو قبول می کردم اما اینکه بریم تو ماشینش بشینم و ..... نوچ ، به هیچ وجه .
جهت یابی ام در حد صفر است ، بار دوم بود همدیگه رو می دیدیم و پشت چراغ قرمز فرصتی بود که فک کنیم از کدوم مسیر بریم سریع تر می رسیم و من گفتم : بنداز تو رسالت از اونجا بریم ... اونم در حالی که داشت برمیگشت طرف من گفت : تو باز حرف زدی ( یک مکث خیلی خیلی کوتاه و بهم خیره شده بود ) با اون چشای در به درت ...
پ .ن : زیاد با هم نموندیم اما تا الانش هم گاه گداری بهم مسیج میده و باز هم میگه : با اون چشای در به درت ...
لیوان چای رو مثل ـ یک شی قیمتی تو جفت دستم گرفتم ، حتی نمی تونم فکرشُ بکنم که داره یکی از آهنگ های پینک فلوید از استریو خونه ت پخش می شه و با کسی غیر از من تو اون اتاق آخری که همیشه لباس هات وسط ـ زمینش پهن ـ یه چی هایی رو تجربه کنی ...
پ .ن : به من نه اما به زنانگی ام حق بده .
دیشب رو با هم حال کردیم ،
الان که داریم چت میکنیم میگه : دیشب استثنا بود اگه دختر خوبی باشی باز هم از این کارا میکنیم .
بغضم میگیره ...
بیشتر رفقا که بخوان برن بیرون میان خونه من و از اینجا آماده رفتن میشن گاهی اگه حوصله داشته باشم و خسته از کار نرسیده باشم آرایش شون میکنم و اگه سخاوت مند باشم بدلیجاتم رو که از جونم واسم عزیز ترن رو می بخشم بهشون و یا شال های رنگارنگم رو ، اما ۹۵ درصد اوقات اونا می رن و من تنها میمونم خونه ، کتابی ورق میزنم ، فیلمی می بینم ، موزیکی گوش میدم ، درسا رو دوره میکنم ، به خونه می رسم .... و یا هر کار ـ دیگه ایی که فراموش کنم انتخابم تو بودی و هیچگاه نیستی ...
درست مثل ـ امروز که رفیقم رفت و من بعد از یک دور ۳۰ دقیقه ایی اروبیک تمرین کردن و دوش ده دقیقه ایی یکی از تصنیف های قدیمی افلیا پرتو رو گوش دادم : نام ام از بهر ـ چه مجنون کرده ایی ؟؟ بهر ـ یک لیلی دلم خون کرده ایی ...
پ .ن : این روز ها تو خلوت تنهایی پنجره ایی جدید باز شده است از پیامک های یک دوست ـ خوب...
گاهی فک می کنم اگر این معاشقه های تلفنی نیمه شبان واقعی بود ........................................... !
خوب که فکرش رو می کنم به خودم میگم : نه ، اون حقش رو نداره . حق ـ اینکه بعد از چند سال با هم بودن یک عصر پاییزی که داری از دلتنگی خفه میشی و یکی از تصنیف های قدیمی پریسا هم گوش میکنی براش مسیج بزنی که : میخوامت ، لعنتی همیشه میخواستمت ، .... و اون هیچ جوابی نده .
وفرداش که بهش زنگ میزنی و ازش بازخواست میکنی دلیل ناجواب ماندن مسیج ت رو خیلی ریلکس بگه : عزیزم خوب جواب نداشت ،اینو که من میدونستم ...
پ .ن : بیار ساقی آن می که حال آورد که یار ـ الگا برفت از برش ...
و مرد ها هیچ وقت فکرش رو هم نمی کنند که گاهی اوقات گزیدن لب توسط پارتنر شون که گمان می برن از شهوت زیاد باشه ، اجتناب از ..........
پ . ن : میشه وقتی میری در رو پشت سرت ببندی ؟؟ میخوام تنها باشم هانی ...
داشت ریال به ریال تموم می شد اون کارت تلفن مسخره و آفتاب ـ این سگ دونی امانم رو بریده بود و حوصله احوال پرسی های مسخره رو نداشتم و بی محابا گفتم : من ده روز ـ ارضا نشدم ، و تو جواب دادی خوب امروز هم اضافه بشه میشه ۱۱ روز ... و خندیدی .
تلفن رو میکوبونم سر جاش و خوب میدونم دوباره اتفاق افتاده ،
عرقی که از چونه مغنه ام راهش رو باز میکنه رو میتونم احساس کنم و صدای فیل کالینز که داره تو گوشام پخش میشه تنها راه گریزم ـ و زخم ـ لبم که می مکمش ....
می نشینی در تنها جای خالی صندلی عقب _ یک تاکسی لکنته و در حالتی غور ماآبانه در خیالت زمزمه میکنی : چقدر بوسه هایش فرق داشت با قبلی و قبلی تر ها ،
و آنگاه دستات در حالی که سعی میکنی از لرزش شون جلوگیری کنی هیستریک وار در جیب جلویی کیفت دنبال هدفونات میگرده و تو وارد دنیای به شدت شخصی خودت میشی و خلاص ...
پ .ن : خیام میخوام با صدای شاملو ...