زبونش تلخ بود ، مزه سیگار می داد ....اذیت می شدم خیلی ، می خواستم کنار بکشم اما.... اونقدر داشتم لذت می بردم که حال نداشتم بگم و یهو چشماش رو باز کرد و نیگام کرد ،
آ...خ ، همه چیز فراموشم شده بود ...
الگا
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1388 ساعت 06:22 ب.ظ
راستی چرا اینجا پیغام خصوصی نداره؟...
میتونم بپرسم بلاگ دیگه یی هم داری یا نه؟... و اگه داری میشه آدرسش و بهم بدی؟....
وای به اون روز که دخترا بخوان چیزی و فراموش کنن...
جالب بود به غیر ازاین اونجاش که زبونش مزه سیگار میداد
من زبونمو نمی دم کسی بچشه در کل.آب دهنی می شه.
سلام
آب جی این حرف ها چیه !؟؟ از خجالت آب شدم جلوی بقل دستیم ... !!!!
...
به امید خدا
خوش باشی
این چیه که هی فراموشت میشه؟؟؟؟!