تویی .. تویی ... دلدار ـ من ...
پ .ن : ابتدای صبح ، نهانخانه دل ، بیژن بیژنی ، من و آفتاب ، تو و لیوان ـ داغ چای
دیگه از زندگی چی بخوام ؟؟
این پانوشت ات منو یاد یکی از شعرای احمد رضا احمدی انداخت : از دنیا چه می خواستیملباسی که ما را گرم کندلیوانی از شیر گرم و حدسی از روزی که پایان ندارد
فکر کنم کسی به آقاهه سلام نکرده (یا اگه کرده آقاهه جواب نداده !!)که اینجوری سروحالی و تویی ...تویی ... گوش می دی و...
هر چی هست که سر حالی ...من فکر می کنم مساله آقاهه نیست خودی ... !!! خوش باش رفیق ...چای داغ و داغ چای ات را هم هستیم .......
یعنی چی؟...تو فقط از زندگی اینا رو می خوایی؟...دختر همیشه زیاد بخواه زیاد....
این پانوشت ات منو یاد یکی از شعرای احمد رضا احمدی انداخت :
از دنیا چه می خواستیم
لباسی که ما را گرم کند
لیوانی از شیر گرم
و حدسی از روزی
که پایان ندارد
فکر کنم کسی به آقاهه سلام نکرده (یا اگه کرده آقاهه جواب نداده !!)که اینجوری سروحالی و تویی ...تویی ... گوش می دی و...
هر چی هست که سر حالی ...
من فکر می کنم مساله آقاهه نیست خودی ... !!!
خوش باش رفیق ...
چای داغ و داغ چای ات را هم هستیم ...
....
یعنی چی؟...تو فقط از زندگی اینا رو می خوایی؟...
دختر همیشه زیاد بخواه زیاد....