تا پاییز هزار فصل مانده و تا آمدنت هزار پنچره نیمه باز ، 

این تکه های من از تکه های تو دور نیستند .

ما تا انقراض این فصل های آفتاب سوخته 

زیر جمجمه های تاریخی این گور های دسته جمعی 

بدون یکدیگر خواهیم زیست 

لیک گردهمایی شاعرانه ما به پایان نخواهد رسید 

که من تو را از سیاره خودم برای خودم آورده ام ...

نظرات 18 + ارسال نظر
جواب دگم دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ب.ظ

از منحنی شور به دگم :
سوالت رو با یه سوال به خودت بر میگردونم :
چرا باید برداشت تو از زخم چشم رو می سوزونه باید زخم چشم رو میشوره باشه ؟؟
نه استعاره ایی بود و نه تمثیلی ..
وقتی اونقدر گریه کرده باشی زیاد زیاد وو اون وقت چشمات زخم می بینن مثه آب مروارید .. اون وقت چشمات می سوزن با هر اشکی ..
من بدخواه مدخواه ندارم فقط یه لطفی کن با خدا حرف بزن بلکه یه تغییر رویه داد همچین ..

الی دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ب.ظ http://eli-noghtehsarekhat.blogspot.com/

خدائیش این پست ها خیلی ضد حالن

میشه بیشتر توضیح بدی ؟؟
ضد حالش رو میگم ..

شیزو دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ب.ظ

پست قبل رو چرا سانسورش کردی ؟
تازه داشتیم می خوندیم نظر بدیم

این آقاهه که برگشته بود چرا گفتی ، 4 ماهه...

حالا خو بی(یعنی بهتری) ؟ صبحانه امروز ملس بود ؟ چایی ها به داغی دیروز و پریروز بودن ؟

آقاهه برگشته بود به شهر خودش ..
آخه اون موقع تو شهر خودش هم نبود ... و من هیچ دستگیری بش نداشتم ...
....
و اگر هر صبحانه ایی ملس بود آنگاه دیگر ملس بودن فایده ایی نداشت .. از این صبحانه ها کم پیدا میشه .. خیلی کم .. لااقل تو زندگی من ...
...
دروغ چرا ؟؟ تا قبر آ آ آ آ
بهترم ...

شیزو دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:54 ب.ظ

راستی چقدر این شعره قشنگه ،
توش خیلی حس زیبایی ست
مال خودته؟

و اگر این شعر نمیخواست ماله من باشد نمی بایست نام سراینده رو ذکر میکردم همی ؟؟
خو ماله خودمه دیگه ...

شیزو دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ب.ظ

اگه می دونستم از اون روزا که صبحونه ملس می خوری کم تو زندگیته، فرصت رو غنیمت می شمردم، دیروز و پریروز بیشتر بهت سر می زدم

البته امیدوارم بازم از اون صبحونه ها بخوری، به زودی !(اه اه چقدر کلیشه ای شد ببخش، مهم منظوره)

خیلی عذاب آوره منتظر آغوش کسی موندن...

عذاب آور تر اینه که بدونی انتظاری هم دیگه وجود نداره ...
البته دوستان میگن : این دیگه اوج خوشبختیه بدونی هیچی وجود نداره ..
در مواردی نیز قبول دارم اینو ...

احسان دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:30 ب.ظ

با اینکه فقط اخوان می چسبه ، اما واقعا چسبید این شعرت.
.
.
.
دو قدم مانده به همسایگی پاییز،
در فصل کوچ رنگین کمانهایی که دلم دخیل به قامتشان بسته بود...

خواب می دیدم ..، انگار ردی شور، نگاهی شاعرانه ، از دهانی جا مانده بود.

.......
برای الگا

و اما واقعن چسبید این شعرت ...
.
.
.
دخیلت ..
دخیلت ای هزار رنگ ـ رنگین کمان نام گرفته ..
.
.
.
و اینکه :
من آخرین رنگ از الون رنگین کمانم ...

الی دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:30 ب.ظ http://eli-noghtehsarekhat.blogspot.com

میخواستم واسه پست قبلی کامنت بزارم .انگار اشتباه شده منظورم "درامد ماهیانه و مادام العمر" بود . پاسخت خیلی با مزه بود منظوره من از ضد حال آن کامنت بود.(البته باید مینوشتم کامنت ضد حال نه پست ضد حال)!! ببخشید دیگه کلن همه جیز درهم برهم شد.
این شعر اگر ازخودتون هست که تبریک میگم به این ذوق در غیر اینصورت خوش سلیقه اید.
امیدوارم که دوباره سوتی نداده باشمD;

گلی سوتی ندادی اما من همون جا هم جواب داده بودم ..
چرا باورتون نمیشه اینو خودم گفتم ؟؟ ها؟؟
اگه از کسی بود خودم ذکر می کردم همی ...

احسان دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ

.
.
.
دروغین بود داستان 7 رنگ که در کتاب کلاس اول سروده بودند...

رنگین کمان 7رنگ داشت: الگا الگا الگا الگا الگا الگا الگا

رنگین کمان یک رنگ دارد: الگا
............

برای الگا

نو...چ ...
من فقط یکی از رنگ های اونم ... یکی از آخرین رنگ هاش ...
بقولی من تک آس ش هستم همی ...

الی دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:43 ب.ظ http://eli-noghtehsarekhat.blogspot.com

ما باورمون میشه گلی
به دل نشست. طبع خوبی داری.

احسان دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:46 ب.ظ

راستی چخوف می خونی؟

کم ...
خیلی کم ...
اصلن نمیتونم باش راه بیام ....
یکی از نقاط ضعفم که دشمنام تو جلسات ازش استفاده میکنن همین چخوف نخوندنمه ...

احسان دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:51 ب.ظ

کوشی؟

یادم رفت...سیذارتا ........نارسیس و گلدموند.

ببخشید اگر منحنی زیاد آن لاین نیستش ..

بهار دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:04 ب.ظ

من اصلا منظورتو از کامنتت نگرفتم!!!!

حامد دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ب.ظ http://setmapi.blogfa.com

تا پاییز هزار فصل مانده و تا آمدنت هزار پنچره نیمه باز

ا...ی بابا ا....ی بابا ...
چرا شماها دست از سر این منحنی ور نمیدارید ...
عجباااااا

بهار دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:41 ب.ظ

راستش کاملا گرفتم!!!
نمیدونم..........
باشه.........

خوشحالم ...
من به بانوان محترم مان همیشه امیدوارم ...

دگم دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:46 ب.ظ

الو الو از دگم به منحنی صدامو میشنوی...
چ چ چچچ چ چچ ....
صداتو ندارم منحنی، جان خودم
برای چی با خدا حرف بزنم و برای چه تغییر رویه ای؟
چچچ چ چ چچ چ چ (مثلا صدای قطعی و وصلی بیسیم)
در ضمن متوجه منظورت شدم الان افتاد آبجی!
چچچ چچ چچ چ چ(دیگه و قتی آدم زیاد فیلم جنگی ندیده باشه نمیتونه خوب صدای قطع شدن بیسیمو در بیاره شما به آبجویت خودت ببخش)

ای خدا شما را نکشد که مرا یاد سفر بچزابه خدابیامرز ملاقلی پور انداختید همی ..
.
.
منظورم اینه که بخدا بگو این چه وضعیه ، اعتماد رو هم که امروز تعطیلش کردی ...
اینقدر همه چی مضحک شده که امروز با شنیدن این خبر فقط گفتم : ا...ه عجب ...

شریعتی دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ب.ظ http://dasthayeman.blogfa.com

و اما این شعرت بسیار حرف داره
حیف الان بی حسم ... نمی تونم درست تایپ کنم ... چشام و دستام داره واسه خودش می ره ...
ولی همین جوری می گم می تونی سطر دوم را حذف کنی بع نظرم قشنگ تر می شه ... اما خب حس تو هست و شعر تو ...
...
ولی شعرت رو می پسندم و می نویسم و می رم می خونم ... البته با حفظ امانت داری ...
...

بخون ...
اگه علی بودم که نیستم تورو به سمت ـ کنترل بیت المال انتخاب مینمودم همی ...

احسان سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ق.ظ

الگای چخوفم داریم واسه اون گفتم.

نو..چ نخوندم ...شنیدم اما ...
و اینکه یه اسم ـ روسیه ...صربستانی ..

عماد جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:16 ق.ظ http://www.greysaint.blogfa.com/

آهان حالا شد این یکی خوب بود. از اول پست هات رو خوندم این یکی خوب بود. چیز غریبی بود (و این هنوز یعنی خوب بود)

غریبانه ها سوزناک و بدل نشینن ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد