شیزو
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ
این سوالی که مطرح کردی به نظرم خیلی نسبت به اون سوال من کمتره ! به نظر تو اینجور نیست ؟
حالا واقعا جواب سوال منو می دونی ؟ جدی میگم نظرت چیه ؟من با اینکه پسرم ولی خودم جوابشو نمی دونم
اینکه دخترا میرن با یکی غیر دوست پسرشون مزدوج میشن رو میدونم .. اما اینکه عینا برن با دوستای دوست پسرشون مزدوج بشن رو نوچ .. نمیدونم و همین این یکی رو تو گفتی .. البته اگه همدیگه رو نشناسن میشه ها ...
شیزو
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 ساعت 12:24 ق.ظ
منظورم همینیه کی میگی می دونی.چرا ؟
خوب این خیلی ساده است .. اصلا پسر جماعت زود دلزده میشه .. دلش میخواد دختری آفتاب و مهتاب ندیده بگیر .. باور کن خیلی از دخترا میخوان با همون رفیق شون مزدوج بشن اما این پسران که نمیخوان ... بری تو جمع اینا و آمار بگیری دستت میاد ..
شیزو
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 ساعت 12:34 ق.ظ
آخه چون تو جمع شون بودم میگم خیلی ها دنبال آفتاب مهتاب ندیده نیستند و با اینکه می دونن طرف خیلی چیزا رو دیده !! ولی صرف اینکه باهاش دوست نبودن باهاش به قول تو مزدوج شدن
همین دیگه .. مشکل از همینجا شروع میشه که باید واسه جوابش ذهن پسر جمائت رو بشکافی
شیزو
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 ساعت 12:42 ق.ظ
خب منم چون نتونستم. پرسیدم تا کمک کنی دیگه. یا نظرت رو بگی حداقل
راستش وقتی تو این پست ات از صبرت گفتی و تو یه پست دیگه از تعهد به خود. خیلی لذت بردم
ای بابا ...ای بابا .. سر همین صبر و تعهد گور بگور شده ام ست ک این همه بلا سرم میاد دیگه و... اینقدر دل ـ من پره پسر ... اینا رو نبین که از همآغوشی و لذت و اینا مینویسم ..این یه بخشه کوتاه در زندگی منه ... باقیش زهر مار ـ ...
شیزو
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 ساعت 12:59 ق.ظ
باور کن می دونم . مثل اون آدم نیمه محترم ! پست قبلی نیستم که به قولت واسه بقیه نسخه می پیچید ! مهم من (و امثال من ) ست که از خوندن این نوشته ها لذت می بریم
یکی از دلایلی که اینجا رو دوست دارم . اینه که پشت همه این نوشته ها یه غم (از نوع زیبا و رشک برانگیزش) وجود داره باور کن گاهی اوقات غم هم رشک برانگیز میشه
خیلی مخلصیم...عزیز مایی
حرف از اون مرتیکه نزن که حیف ـ کلام .. ما بیشتر ..
این (این تیکه رو دشتی بخون کاکا ...) چرا کامنتدونی نداره.آخیش که چه حالی دادی بعد این رساله درد پایینی.اینجوری خوبه.همه چی با هم.این رئالترین پستت بود تا اینجابرای سیگاری.
جنوبی ام دیگه ... باید یه جورایی خودشو نشون بده همی ..
سلام شما می توانید با لینک کردن وبلاگ ما در وبلاگ یا وب سایت خود با نام ۩هرچی بخوای هست۩ و قرار دادن آدرس و عنوان وبلاگ خود در بخش نظرات کلبه سبز کمتر از 48 ساعت به جمع صمیمانه کلبه ما بپیوندید. آدرس ما: http://forooshgah100.parsiblog.com همچنین ما مطالب خواندنی و مقالات فرستاده شده توسط شما را با ذکر منبع(آدرس وعنوان وبلاگ شما ) در بخش سخنی از دوست به نمایش درخواهیم آورد .
سلام بروی ماهت .. نو...چ نمیخوام از این چیزا .. واسه خودتون .
نوجوونی .. جوانی ... و عاشقی کردن نیز ... اینها رو جنوب نبودم.آره همه جای جنوب زخمه خورده از ابناالبشر.
اون قطار غمگین ـ که میره سمت جنوب ...از اون تهران بزرگ ... زندگی کردم بینابین این دو ... و تو کوپه های قطار با صدای فرهاد سیگار ها کشیدم .. ای کاش آدمی وطنش را ..
بچه های تخس علی ابن مهزبار که شیشه های قطار رو با قلوه می آوردن پایین و بعد از ننه تپلشون لته می خوردن و عربی فحش میشنیدن.آخ دستت درد نکنه از این بمب نوستاژیی که ترکوندی.
مامان بزرگم میگفت : فضولی نکن ، می برمت کوت عبدالله ولت میکنم ها ... در توصیف اون ننه ها که در اصل خیه بهشون میگن دستای حنا زده و عبا مشکی هاشون رو جا انداختی ... از دم همه شون هم یا ماهی می فروشن یا زیلو یا رطب و خارک .. هر وقت برمیگردم بچه ها مسیج میدن : خارک یادت نره ... امسال خارک ها هم شیرین نبود که مامان فرستاد .. تابستون بدی بود امسال و هست ...
هنوز آخر آسفالت داره اونجا.با اون گاوایی که با بیخیالی یله میدن.هنوز کیانپارس با کلاسه؟هنوز ۴تاشیر زندن؟میدون نخلا چی؟اون پیری کاریکاتور کش خیابون مرو هست؟آخ آخ.یادمه به پلیسا می گفتیم ناطور.آخ آخ.اوکالیپتسای محله های شهرک نفت سر سلامتن یا مثه تهران بی بو و خاصیت شدن.آخ آخ
همون D: ای که گذاشتی(گزاشتی؟) کلی واسه ما ارزش داره.((حتی از آدرس هم بیشتر یعنی ها)(just kidding))
ما بیشتر!
برم بخوابم تا از دست ما عصبانی نشدی شب خوش
حالا بشو غلط گیر من ... چه میدونی اتاق تاریک ـ و حق ندارم چراغ روشن کنم و همین طوری دستم میره رو کیبرد جونمرگ شده ... برو بخواب .. خوابای خوشگل خوشگل ببینی .. چند تا از این خوشگلا رو می فرستم طرفت ... دو تا نقط و یه دی
سلام ... گذشته از این حرف ها ... تو واقعا ۲۲ سال داری ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!! وه ... باورت می شه تا همین دیشب فکر می کردم حداقل ۳۰ الی ۳۵ سال داری ... !!!!!!! این روز ها همه فک ـ بنده رو می خوابونن ... ایضا سرکاره آب جی ... !!! واقعا این قدر هم جوونی ...؟!! ... آقا عرض ارادت ... ... اما حالا می گم ... خوش به حال هردوتون ... خوش باشین با هم ... خوش باشین ما هم خوشیم ... ...
واقعا ؟؟ یعنی من اینقدر مثه این زنای جا افتاده میخورم ؟؟ تازه چند روز دیگه تولدمه ... عزیزم روزگار اینطوری میکنه .. زندگی ام mpt بود آخه .. بلافاصله بعد دیپلم شاغل شدن و درس خوندن و مستقل شدن از خانواده آدم رو اینطوری میکنه .. تازه کودکی هات هم کودکی نکردی ... و کلی کتاب خوندی ... بزرگی هات هم همه بهت پشت کردن و تنها موندی ... تازه یکی مثله این آقاهه تو زندگیت باشه که هی تشویقت میکنه بری جلو مدام و کارشناسی رو تموم نکرده هی بگه ارشد چی شد میخونی ؟؟ و هی بگه زن باید خودش رو تو جامعه نشون بده و از این حرفا .. اصلا اینا چیه من نوشتم ها ؟؟ ها؟؟
حالا ما که دیشو غلاف کردیم رفتیم خوابیدیم تا خود صبحم خواب ترسناک دیدیم اما.... اما سوال اینجاست که چی میخواستی بگی منو از خودم نا امید کنی آبجی
ا....ه .... خانم خوشگلا نیومدن تو خوابت ؟؟ من که فرستادمشون دگم جون ... هیچی عزیز .. همین که آدرس ندادم کلی ناامید هستی .. ناامید ترت نمیکنم همی ... دو نقطه و یه دی واسه تو دگم خوبم ..
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خدایا.........کمکم کن...........
من رو هم کمک کن ... خدایا .
خوشم اومد وقتی گفتی اگه من پسر بودم و تو دختر ...
این سوالی که مطرح کردی به نظرم خیلی نسبت به اون سوال من کمتره ! به نظر تو اینجور نیست ؟
حالا واقعا جواب سوال منو می دونی ؟ جدی میگم نظرت چیه ؟من با اینکه پسرم ولی خودم جوابشو نمی دونم
اینکه دخترا میرن با یکی غیر دوست پسرشون مزدوج میشن رو میدونم .. اما اینکه عینا برن با دوستای دوست پسرشون مزدوج بشن رو نوچ .. نمیدونم و همین این یکی رو تو گفتی ..
البته اگه همدیگه رو نشناسن میشه ها ...
منظورم همینیه کی میگی می دونی.چرا ؟
خوب این خیلی ساده است ..
اصلا پسر جماعت زود دلزده میشه .. دلش میخواد دختری آفتاب و مهتاب ندیده بگیر ..
باور کن خیلی از دخترا میخوان با همون رفیق شون مزدوج بشن اما این پسران که نمیخوان ...
بری تو جمع اینا و آمار بگیری دستت میاد ..
آخه چون تو جمع شون بودم میگم
خیلی ها دنبال آفتاب مهتاب ندیده نیستند و با اینکه می دونن طرف خیلی چیزا رو دیده !! ولی صرف اینکه باهاش دوست نبودن باهاش به قول تو مزدوج شدن
همین دیگه ..
مشکل از همینجا شروع میشه که باید واسه جوابش ذهن پسر جمائت رو بشکافی
خب منم چون نتونستم. پرسیدم تا کمک کنی دیگه. یا نظرت رو بگی حداقل
راستش وقتی تو این پست ات از صبرت گفتی و تو یه پست دیگه از تعهد به خود. خیلی لذت بردم
ای بابا ...ای بابا ..
سر همین صبر و تعهد گور بگور شده ام ست ک این همه بلا سرم میاد دیگه و...
اینقدر دل ـ من پره پسر ... اینا رو نبین که از همآغوشی و لذت و اینا مینویسم ..این یه بخشه کوتاه در زندگی منه ...
باقیش زهر مار ـ ...
باور کن می دونم . مثل اون آدم نیمه محترم ! پست قبلی نیستم که به قولت واسه بقیه نسخه می پیچید !
مهم من (و امثال من ) ست که از خوندن این نوشته ها لذت می بریم
یکی از دلایلی که اینجا رو دوست دارم . اینه که پشت همه این نوشته ها یه غم (از نوع زیبا و رشک برانگیزش) وجود داره
باور کن گاهی اوقات غم هم رشک برانگیز میشه
خیلی مخلصیم...عزیز مایی
حرف از اون مرتیکه نزن که حیف ـ کلام ..
ما بیشتر ..
شاید ...
پر درد تر هم داریم تو این دنیا ...
سلام عالی بود بیا به ما bbc فارسی سر بزن در ضمن اگه از مطالب خوشت آمد روی تبلیغات کلیک کن
درود بیکران ما نیز ...
چرا باید تحمل کنی قربونت ...
تعجب می کنم والا ...
...
خو اگه تحمل نکنم باید برم بمیرم ...
اون وقت هیچکی رو هم ندارم بیاد سر قبرم ..
این (این تیکه رو دشتی بخون کاکا ...) چرا کامنتدونی نداره.آخیش که چه حالی دادی بعد این رساله درد پایینی.اینجوری خوبه.همه چی با هم.این رئالترین پستت بود تا اینجابرای سیگاری.
جنوبی ام دیگه ...
باید یه جورایی خودشو نشون بده همی ..
صبور نیستی فرهیخته ای یادت نره!
دیگه حتی صبور ها هم میتونن آدرس جریانگاه حاجی رو بدن به فراهیختگان نمیتونن؟
دگم ـ خوبم برو امشب اصلن حوصله ندارم ..
یه چی میگم از خودت ناامید میشی ها..
سلام
شما می توانید با لینک کردن وبلاگ ما در وبلاگ یا وب سایت خود با نام
۩هرچی بخوای هست۩
و قرار دادن آدرس و عنوان وبلاگ خود در بخش نظرات کلبه سبز کمتر از 48 ساعت به جمع صمیمانه کلبه ما بپیوندید.
آدرس ما:
http://forooshgah100.parsiblog.com
همچنین ما مطالب خواندنی و مقالات فرستاده شده توسط شما را با ذکر منبع(آدرس وعنوان وبلاگ شما ) در بخش سخنی از دوست به نمایش درخواهیم آورد .
سلام بروی ماهت ..
نو...چ نمیخوام از این چیزا .. واسه خودتون .
ا.جنوبیی؟بدنیا اومدن تو جنوب دنیایی داره.کودکی کردنش هم.
و این بهمن شیر مغموم همیشه شاهد ..
نوجوونی ..
جوانی ... و عاشقی کردن نیز ...
اینها رو جنوب نبودم.آره همه جای جنوب زخمه خورده از ابناالبشر.
اون قطار غمگین ـ که میره سمت جنوب ...از اون تهران بزرگ ...
زندگی کردم بینابین این دو ...
و تو کوپه های قطار با صدای فرهاد سیگار ها کشیدم ..
ای کاش آدمی وطنش را ..
بچه های تخس علی ابن مهزبار که شیشه های قطار رو با قلوه می آوردن پایین و بعد از ننه تپلشون لته می خوردن و عربی فحش میشنیدن.آخ دستت درد نکنه از این بمب نوستاژیی که ترکوندی.
مامان بزرگم میگفت : فضولی نکن ، می برمت کوت عبدالله ولت میکنم ها ...
در توصیف اون ننه ها که در اصل خیه بهشون میگن دستای حنا زده و عبا مشکی هاشون رو جا انداختی ...
از دم همه شون هم یا ماهی می فروشن یا زیلو یا رطب و خارک ..
هر وقت برمیگردم بچه ها مسیج میدن : خارک یادت نره ...
امسال خارک ها هم شیرین نبود که مامان فرستاد ..
تابستون بدی بود امسال و هست ...
من رسما غلاف کردم آبجی...
بی حوصله ای و حوصله شوخی نداری منم اگه بنویسم دستم اصلا به جدی نمیره پس فعلا
موفق باشی
(آدرس؟)D: شوخی کردم ها ناراحت نشی جان دگم
تو رو دیگه شناختم ...
مثله خودم خری ....D:
خیلی مخلصیم داش ..
هنوز آخر آسفالت داره اونجا.با اون گاوایی که با بیخیالی یله میدن.هنوز کیانپارس با کلاسه؟هنوز ۴تاشیر زندن؟میدون نخلا چی؟اون پیری کاریکاتور کش خیابون مرو هست؟آخ آخ.یادمه به پلیسا می گفتیم ناطور.آخ آخ.اوکالیپتسای محله های شهرک نفت سر سلامتن یا مثه تهران بی بو و خاصیت شدن.آخ آخ
همون D: ای که گذاشتی(گزاشتی؟) کلی واسه ما ارزش داره.((حتی از آدرس هم بیشتر یعنی ها)(just kidding))
ما بیشتر!
برم بخوابم تا از دست ما عصبانی نشدی
شب خوش
حالا بشو غلط گیر من ...
چه میدونی اتاق تاریک ـ و حق ندارم چراغ روشن کنم و همین طوری دستم میره رو کیبرد جونمرگ شده ...
برو بخواب ..
خوابای خوشگل خوشگل ببینی ..
چند تا از این خوشگلا رو می فرستم طرفت ...
دو تا نقط و یه دی
من تا صبح با این بمبی که ترکوندی چیکار کنم.آخ.شوٍَت بخیر.
هیچی بگیر مثه یه بچه خوب بخواب ؛ وگرنه می برمت کوت عبدالله ولت میکنم ها ..
شو _ تو هم بخیر سیگاری جون ..
سلام ...
گذشته از این حرف ها ... تو واقعا ۲۲ سال داری ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وه ... باورت می شه تا همین دیشب فکر می کردم حداقل ۳۰ الی ۳۵ سال داری ... !!!!!!! این روز ها همه فک ـ بنده رو می خوابونن ... ایضا سرکاره آب جی ... !!!
واقعا این قدر هم جوونی ...؟!!
...
آقا عرض ارادت ...
...
اما حالا می گم ... خوش به حال هردوتون ...
خوش باشین با هم ...
خوش باشین ما هم خوشیم ...
...
واقعا ؟؟
یعنی من اینقدر مثه این زنای جا افتاده میخورم ؟؟
تازه چند روز دیگه تولدمه ...
عزیزم روزگار اینطوری میکنه .. زندگی ام mpt بود آخه ..
بلافاصله بعد دیپلم شاغل شدن و درس خوندن و مستقل شدن از خانواده آدم رو اینطوری میکنه ..
تازه کودکی هات هم کودکی نکردی ... و کلی کتاب خوندی ... بزرگی هات هم همه بهت پشت کردن و تنها موندی ...
تازه یکی مثله این آقاهه تو زندگیت باشه که هی تشویقت میکنه بری جلو مدام و کارشناسی رو تموم نکرده هی بگه ارشد چی شد میخونی ؟؟ و هی بگه زن باید خودش رو تو جامعه نشون بده و از این حرفا ..
اصلا اینا چیه من نوشتم ها ؟؟ ها؟؟
حالا ما که دیشو غلاف کردیم رفتیم خوابیدیم تا خود صبحم خواب ترسناک دیدیم اما....
اما سوال اینجاست که چی میخواستی بگی منو از خودم نا امید کنی آبجی
ا....ه .... خانم خوشگلا نیومدن تو خوابت ؟؟
من که فرستادمشون دگم جون ...
هیچی عزیز .. همین که آدرس ندادم کلی ناامید هستی .. ناامید ترت نمیکنم همی ...
دو نقطه و یه دی واسه تو دگم خوبم ..