امروز هدیه تولدم رو داد قبل از سر رسیدنش .... ،                                                     جدایی . 

نظرات 24 + ارسال نظر
سیگاری جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:55 ق.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

این عکسرو برو ببین حال داشتی نظرتو بگو.
http://c0170361.cdn.cloudfiles.rackspacecloud.com/1907783_90676_80e89927bd_p.jpg

رگ ـ پاهاش پیره .. مثله من .

شیزو جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:57 ق.ظ

یعنی الان اومده ؟ کنارته ؟

قیچی شدیم من و اون ...

شیزو جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:58 ق.ظ

"چه کج رفتاری ای چرخ!

چه بد کرداری ای چرخ !

سر کین داری ای چرخ!

نه دین داری ٬نه ایین داری ای چرخ !"

"عارف قزوینی"

این تیکه رو دشتی خوندم .

شیزو جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:02 ق.ظ

اون قیچی کرد ؟ (چه سوال احمقانه ای من که از اول همه نوشته هاتو خوندم باید بودنم که جواب این سوال آره ست)

یعنی منظورم با اینکه قیچی شدین بازم کادو فرستاد ؟ آدم عجیبیه این آقاهه

عزیزم جدایی به عنوان هدیه اش بود ..اوکی ؟؟

سیگاری جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:04 ق.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

برا پستت تسریک.
مدل رو یه ساعت و نیم سرپا نگه داشته بودم.پاش ورم کرد طفلی.

تسریک یعنی چی؟؟

شیزو جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ق.ظ

واقعا ؟ یعنی امشب باید خیلی شب گهی باشه نه ؟

جدا الان داری چیکار می کنی؟ واست ناگهانی بود یا خودت از قبل می دونستی

آشغال تر از گه ..
کامنت دونی قبلی رو بخون ..جات خالی بود ببینی الگا چه مسخره بازی در میاورد ...
الان از بس زار زدم پلک چشمام می پره هی ..
ناگهانی ..بشدت ناگهانی .. و باز هم ناگهانی ..
چند روز دیگه ۴ ساله میشدیم البته بینابینش قیچی بازم بودا اما این بار ..

شیزو جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:09 ق.ظ

منحنی جان اخوان دوست داری ؟ این یکی از شعرای اخوانه :

خدایا ! پر از کینه شد سینه ام

چو شب رنگ درد و دریغا گرفت

دل پاکروتر ز آیینه ام

دلم دیگر آن شعله ی شاد نیست

همه خشم و خون است و درد و دریغ

سرایی درین شهرک آباد نیست

خدایا ! زمین سرد و بی نور شد

بی آزرم شد ، عشق ازو دور شد

کهن گور شد ، مسخ شد ، کور شد

مگر پشت این پرده ی آبگون

تو ننشسته ای بر سریر سپهر

به دست اندرت رشته ی چند و چون ؟

شبی جبه دیگر کن و پوستین

فرود آی از آن بارگاه بلند

رها کرده ی خویشتن را ببین

زمین دیگر آن کودک پاک نیست

پر آلودگیهاست دامان وی

که خاکش به سر ، گرچه جز خاک نیست

گزارشگران تو گویا دگر

زبانشان فسرده ست ، یا روز و شب

دروغ و دروغ آورندت خبر

کسی دیگر اینجا تو را بنده نیست

درین کهنه محراب تاریک ، بس

فریبنده هست و پرستنده نیست

علی رفت ، زردشت فرمند خفت

شبان تو گم گشت ، و بودای پاک

رخ اندر شب نی روانان نهفت

نمانده ست جز من کسی بر زمین

دگر ناکسانند و نامردمان

بلند آستان و پلید آستین

همه باغها پیر و پژمرده اند

همه راهها مانده بی رهگذر

همه شمع و قندیلها مرده اند

تو گر مرده ای ، جانشین تو کیست ؟

که پرسد ؟ که جوید ؟ که فرمان دهد ؟

وگر زنده ای ، کاین پسندیده نیست

مگر صخره های سپهر بلند

که بودند روزی به فرمان تو

سر از امر و نهی تو پیچیده اند ؟

مگر مهر و توفان و آب ، ای خدا

دگر نیست در پنجه ی پیر تو ؟

که گویی : بسوز ، و بروب ، و برآی

گذشت ، آی پیر پریشان ! بس است

بمیران ، که دونند ، و کمتر ز دون

بسوزان ، که پستند ، و ز آن سوی پست

یکی بشنو این نعره ی خشم را

برای که بر پا نگه داشتی

زمینی چنین بی حیا چشم را ؟

گر این بردباری برای من است

نخواهم من این صبر و سنگ تو را

نبینی که دیگر نه جای من است ؟

ازین غرقه در ظلمت و گمرهی

ازین گوی سرگشته ی ناسپاس

چه ماده ست ؟ چه قرنهای تهی ؟

گران است این بار بر دوش من

گران است ، کز پس شرم و شرف

بفرسود روح سیه پوش من

خدایا ! غم آلوده شد خانه ام

پر از خشم و خون است و درد و دریغ

دل خسته ی پیر دیوانه ام

اعتراف میکنم اخوان کم خوندم ..
اما ممنون.

سیگاری جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ق.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

شرمنده.ندارم.یه ۳ سالی میشه.

بیخیال ..
بقوله راکی : ولش بده تو چاه ..

سیگاری جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ق.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

تسلیت + تبریک

سیگاری جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:15 ق.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

اوکی.شوت بخیر.

بیدارم من .
تا خود صب .

شیزو جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ق.ظ

بدم میاد تو این جور موقع ها اطرافیان آدم بهش بگن قصه نخور ، چیزی نشده ! و این اراجیف ! ولی از ته دل میگم خیلی ناراحت شدم،از اینکه کسی که با خوندن نوشته هاش کلی احساس قشنگ رو به من منتقل کرده ،ناراحته. بغض کردم

حتما بی خوابی هم زده به سرت نه ؟

بی خوابی رسوام کرده با اجازه تون ...
بی پدر و مادر این بی خوابی..

[ بدون نام ] جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ق.ظ

افسوس !

آیا هنوز هم

گلهای کاکتوس

پشت دریچه های اتاق تست ؟

[ آه،

[ای روزهای خاطره،

ای کاکتوسها !



آیا هنوز هم،

دیوار کوچه آن خانه

از اشک های هر شبه من،

نمناک مانده است ؟



آیا هنوز هم،

امید من به معجزه خاک مانده است ؟

افسوس !

گلهای کاکتوس

(حمید مصدق)

شیزو اینا رو ننویس ..
خودم رو از سقف آویزوون میکنم ها ..

شیزو جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:22 ق.ظ

نه بابا خاک تو سرم این چه حرفیه !
من دوست دارم تا صبح با تو حرف بزنم
تو بگو چی بنویسم. همونو می نویسم

هیچی .. حس حرف زدن نیست ...
برو بگیر بخواب ..
میرم یکم حافظ بخونم ... شاید هم یه فیلم گذاشتم ، کی میدونه ..

[ بدون نام ] جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 ق.ظ

دل از من برد و روی از من نهان کرد

خدا را با که این بازی توان کرد



شب تنهاییم در قصد جان بود

خیالش لطف‌های بی‌کران کرد



چرا چون لاله خونین دل نباشم

که با ما نرگس او سرگران کرد



که را گویم که با این درد جان سوز

طبیبم قصد جان ناتوان کرد



بدان سان سوخت چون شمعم که بر من

صراحی گریه و بربط فغان کرد



صبا گر چاره داری وقت وقت است

که درد اشتیاقم قصد جان کرد



میان مهربانان کی توان گفت

که یار ما چنین گفت و چنان کرد



عدو با جان حافظ آن نکردی

که تیر چشم آن ابروکمان کرد

من که دوست داشتم باهم حرف بزنیم ولی اگه دوست نداری.بهتره هرکاری که آرومت می کنه انجام بدی. فکر می کردم حرف زدن دردای آدما رو سبک می کنه

روزت بخیر شیزو خوب و صمیمی ..
بابت دیشب ممنون .. حرفات التیام بود هر چند که من نمی فهمیدم ..
حالم خراب بود و هست ولی کمتر فک میکنم .. کلی درس دارم فعلن ..
بازم دنیایی ازت ممنون ..
ماچ و اینا ..

دگم جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ق.ظ

من که شعر بلد نیستم اما خب به خاطرت میتونم طنز ننویسم(یکی بگه چه لزوم کرده اصلا تو بنویسی؟سوال در خوریه)
میخواستم بگم مدل قبلی وبلاگت که همه ی پستا پشت سر هم بود بهتر بود.
البته تو این هیری ویری این حرفو زدن نشون از کم تجربگی کامنت گزار داره اما خب یکی باید اینو بگه.

تو سلام نکردی اما من بت سلام میکنم ...
سلام ... خوبی تو ؟؟
تورو خدا می بینی چه زده بسرم ؟؟
من درکت میکنم بابت این گوشزد های مسخره بالایی ات اما تو هم من رو درک کن بابته این مزخرفاتی که اینجا تحویلت میدم ..
اما وقتی نباشی وبلاگم و قالبم همچین یه چیزایی کم دارن ..
بمون ... با منحنی بمون .. چرخ میخوریم دور زمین ...

رامتین جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:06 ق.ظ http://ramtiin.blogspot.com

هووووم
آره
من قوی ام
مثلا

تو هم باش

مخصوصا
توی روزهای
تولد

بوس

خوشحالم کردی سر زدی ...اینو جدی میگم ..
یه جوریی هستی تو که تلخی کشیدی و می فهمی ..
میدونم قوی هستی ... مثل تو بودن و احساسات تو رو داشتن شهامت میخواد ..
تو از زیرش در نرفتی و من از همین خوشم میاد آقای مترجم ..

شریعتی جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ق.ظ http://dasthayeman.blogfa.com

سلام
تو چته ؟! مثل این که تولدت هست هان ... یعنی چی گریه می کردم ؟! خب نیامد که نیامد ... ببخش هان ولی به درک ... البته سخته ولی نه این قدر که تو خودت رو ناتوان نشون بدی ...
« خیال نکن نباشی بدون تو می میرم
گفته بودم عاشقم خب حرفمو پس می گیرم
دیگه برای موندن اتاق تو شلوغه
عروسکا بدونین که عاشقی دروغه »
دروغه عزیز من ...
...
و اما چه تجربه زنانه ای ... ؟!

عباس .. عباس نبودی دیشب .. نبودی ببینی چه مست و پاتیلی بودم من ...جات خالی بود که مسخره م کنی ..
خو تجربه زنانه بود اون وقت میخوای درکش کنی ؟؟
خوب معلومه باید علامت سوال بزاری ...
من الان واقعن ناتوانم ..

مه سا بادوم جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:59 ق.ظ http://www.baadoom.blogfa.com

خوب من همچنان آرزو می کنم که این 4 سال بازم دو رقمی های گنده بشه!
کی می دونه؟
نمی گم گریه نکن!زنی که گریه نکنه زن نیست...
ولی خوب من بازم آرزوهای قشنگ واسه ات دارم منحنی عزیزم!
فکر کنم وقتشه که بگم الگا بیا سرت رو تو بغلم بذار و در موردش حرف بزنیم...

دقیقا .... دقیقا وقتشه ....
مه سا کی بیام ؟؟؟ احتیاج دارم شدید ..
یک شنبه امتحان دارم بدفرم .. نخوندم .. نخوندم ..
مه سا کاش بودی ...
یه حس خوبی تو ///

بهار جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ق.ظ

راستش منم بارها تو این دوستی پنج سالم این هدیه رو گرفتم.یه بار حتی خودش واسه تولد خودش این هدیه رو به خودش داد!!!
گاهی حس میکنم مردا احتیاج دارن به بریدن و از اول ساختن....
هردفعه خودش برگشت چه حالا دوهفته بعد چه یک ماه....نتونست تخمل کنه....
میدونی مردا........عجیبن و خیلی بچن....نمیتونن باراحساسی زیادی رو تحمل کنن مثل مازنا که معمولا سنگینی رابطرو به عهده میگیریم.....ولی معمولا اولین کسی که مثل تمساح اشک میریزه خودشونن!!
میخوام بگم این غم حق توهه!توباید همه ی این سختی رو بکشی.....اونم میکشه به یه طریق دیگه شاید بهت نشون نده اما....کم نیار دختر....حست رو میفهمم حدس میزنم به خاطر اینکه ادامه ی رابطه به هیچ جا نمیرسه،ببخشید انقدر حرف زدم فقط الان جلوی چشمامی با بغض و چشمای ورم کرده ات..با هیچ کس جرات حرف زدن نداری....میترسی نابودت کنن میترسی خیال قشنگ و مهربون اونو نابود کنن...ازش بدتمیاد...عاشقشی....اینا همه بار این عشق و رابطه و مهره....که هردوتون مسئولشین.عزیزم...چه قدر دلم میخواد بغلت کنم....وقتی من این اتفاقا واسم میفتاد به شدت تنها بودم....وکارهای دیوانه واری میکردم.....
اما بدون..........این چیزا واقعا لازمه.........
لازمه تا به یه حس درست از رابطه و عشق برسی....
اما درکل این غم و دلتنگی و هرچی حسه رو باید بکشی تا بگذره......
مواظب خودت باش عزیزم......

نه اینکه تا حالا کم کشیدم ...
بهار مردا بچه نیستن .. مردا دلشون میخواد که بچه باشن ..
بهار چه خوب توصیفم کردی ...
خوبه که بابا و مامان بالا سرم نیستن که هی بپرین چشات چرا اینجوریه ..
بیش از ر چیز دلم واسه مامان تنگ شده ... مامانم درک نمیکنه اما آغوش اش خوبه .. دیم بازوی های تپلی و سفید مامانی میخواد ..
بهار فک کنم بازم رفتم تو فضا ...ببخش دخترکم ..

ارمین جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ق.ظ http://www.fearoftheknowing.blogfa.com/

نه گذشته ای
نه آینده ای
فقط حال
آدمهایی که عادت میکنند احمق هستند شک نکن
از وبلاگت این نتیجه را تا حالا گرفتم که احمق نیستی پس عادت هم نخواهی کرد.شاید تا الان به اون عادت کرده باشی ولی انقدر قوی هستی به نظرم که یک عادت را به راحتی کنار بزاری

من مثه یک سگ قوی هستم و مثه یک گربه ۷ تا جون دارم پس هستم ..
آرمین مرسی بابت دیشب ..
والیوم بودی انگار ...کمی درد خوابید ...
همیشه بنویس برام ..

شازده کوچولو جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ http://poliverekhakestari.blogfa.com/

این درد رو لمس کردم ولی احساس می کنم اتفاق خوبیه برات نمی دونم چرا همچین حسی دارم!

شازده کوچولوی من ..
این بترین حرفی بود که بهم زده شد ...
می فهمی ..
کاش حقیقت داشته باشه اونچه به دلت برات شده ..
خوب بود ... از والیوم آرمین هم بهتر بود ..

شیزو جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ب.ظ

الگا خوبی ؟ یه خبراز خودت بده

از الگا به شیزو :
سعی میکنم خوب باشم اما ...
به نیمه شب ها با یارم داشتم پیمان ها ...ولی حالا ندارم .
قرص خوردم واس سردرد چند تا .
و هی چای میخورم ...مست نکردم .

مه سا بادوم جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:29 ب.ظ http://www.baadoom.blogfa.com

اما تو کوه درد باش
طاقت بیار و مرد باش...

نیکا جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:32 ب.ظ

تموم شدن یه رابطه به عنوان کادوی تولد!!!
و مرد هایی که همیشه... (ادامش نمیدم چون می دونم ناراحت میشی)

ناراحت شدم... خیلی...

تولدت مبارک....دوست خوبم...

ادامه میدادی .. هر چند من کله ات رو می کندم اما ...
خوب بود ..
تو کم حرف میزنی عزیز دل ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد