کافه سپید و سیاه ها را یادت هست ؟؟

خیلی سخت _ کسی که تا دیروز واست کلاه عروسکی و بوق فنری و از این شمع رنگی رنگی ها و فشفشه و کیک شکلاتی می خرید و یه بوسه ناجور به کادو اش اضافه میکرد و تو رو به اندازه دنیایی خوشحال میکرد اما امروز ببینی که یه زنگ _ خشک و خالی هم بهت نزده ...   

نظرات 14 + ارسال نظر
بهار یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:10 ب.ظ

منم چند وقت پیش اونجا بودم.........
هومممم.............چی بگم..............

خوبه ...
شاید یه روز با همدیگه اونجا بودیم بهارم ..

شیزو یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:22 ب.ظ http://shizo.blogsky.com/

کافه سیا و سژید همونی رو می گی که نزدیک میدون انقلابه ؟

کامنت ام هم رو که تائید نکردی !!

خوشحالم که اومدی

هوم .. همون رو میگم .. اون که تو هفت تیر رو خوشم نمیاد همی ...
زود آپ کردم و زودی بلند شدم از پای کامپیوتر خو ...
تازه از سر جلسه امتحان اومده بودم و کلی سرمدرد میکرد و اینا...
مرسی به یادم بودی عزیز ..

شریعتی یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:59 ب.ظ http://dasthayeman.blogfa.com

جان ؟!
بهتره هوای اون آقاهه رو بکنه آب جی D: ...
ممنون سر می زنی ...
دل من هوای چی کرده ؟! به خدا نمی دونم ... کلافه ام از همین ...
خوبه از کافه های می نویسی ... دارم میام تهران حتما اون جا احتیاج به چند تا کافه خوب خواهم داشت ...
...
یه جایی رفتم دفعه قبل تو پاسداران ... داخل برج سفید ... خیلی خوب بود ... نمی دونم هنوز هم همون جوری هست یا نه ...
...
کامنت برام گذاشته یکی از دوست های عزیز که :
" درد " را " مردی " اگر باشد خوش است ...
خیلی باحال بود
خوشم آمد
یعنی چی اون وقت
...
بعد اون وقت : " درد بی مردی " علاجش چی هست ؟!!!

درد بی دردی که دیگه علاج نمیخواد .. تازه همچین دردی خودش میشه علاج واسه یه درد دیگه عباس جان ...
اوکی ..
ببخشید هوات رو کرد یهو این منحنی پر پیچ و خم ...

سیگاری یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:11 ب.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

نبودی دیشب.کیفت کوکه؟

دیشب خراب بود حالم اما باید درس میدادم ..
فک کن ...
یک منحنی بودم با ابعاد و احساسات غریب و داشتم حول محوری ترسناک به نام زمین می چرخیدم همی ...

بهار یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ب.ظ

واییی سخت مشتاق اون روزم.........

اوکی گلی .. تا ببینیم خدا وخودمون چی میخواییم

شیزو یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:41 ب.ظ

کافه رو با آقاهه می رفتی ؟ خیلی جای خاطره انگیزی ست واسه من.
آقاهه بعد اون اس م اس دیگه زنگ نزد ؟ اس م اس هم نداد ؟
احتمالا داره طلب ات رو جور می کنه
آخه دختر دو میلیارد پول کمی نیست که... طول می کشه جورش کنه... یه کم بهش فرصت بده و کمکش کن تا جور کنه. تو انقدر قلبت بزرگ هست که آقاهه رو کوچیک نکنی

منم از اینجا دعا می کنم هر چی زودتر آقاهه بدهی اش رو باهات صاف کنه ُحتی اگه لازم شد بهش قرض هم می دم...

دعا کن و سعی زیاد به مسیج ها و تماس های آقاهه گیر ندی .. خب؟؟

دگم یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ب.ظ

منم به یادت بودم جان دگم

میگما شما همون اقاهه هستید که خونه تون دیواراش سیاهه و یک عدد برادر ۷ ساله دارید ؟؟
هان ؟؟ شما همونید آیا ؟؟

نیکا یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:48 ب.ظ http://roozhaye-yek-dokhtar.blogfa.com/

تولدت مبارک....
امیدوارم همه ی اتفاقات خوب تو این سال واست بیوفته...

چی بگم من ؟؟
امیدوارم همی ...

مه سا بادوم دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.baadoom.blogfa.com

دلیل می خوای؟ دنبال دلیل می گردی؟
چرا؟
یکم عجیب نیست؟؟؟
امتحانت چی شد؟

امتحان دادم اساسی ... و لشکری هم ازم تقلبی نوشت ...
بابا من یه زمانی دو شیفت کار میکردم و درس هم میخوندم .. حالا که دیگه کار تعطیل واسه خودم مانور میدم بیا و ببین ..
ای بابا .. ای بابا .. کاش همه چی مثله درسا تو مخم میرفتن و اینقدر نسبت بهش اشتها داشتم ..
کاش همه چیز مثه این کامپیوتر واسم تکنولوژی برانگیز بود و جذاب و راحت حلقوم بود و نیست ...
.
.
خیلی عجیبه آجی ...
نمیدونم این اجی رو دیگه از کجا اوردم .. تو خودت بپذیرش گلی دختر ..

سیگاری دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ق.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

میدون انقلابی اصیل تره.هر چند دارودسته امان گرامافون بست نشین بودیم و پاتوقمان شده بود اون دورانی که مجلسهای کافه ای می ارزید.

از گرامافون اصلن خوشم نمیاد و از اون میز های دایره مانندش و اون اتاق تاریک بدترکیب ... هر چند یکی از صمیمی ترین دوستام اونجاست .. و هر چند هر سری که ببینمش باید برم اونجا ...
حس خوبی بهم نمیده ...
میدونی راس میگی که انقلاب اصیل تره اما درش بازه و آدما هی میرن و میان اما هفت تیر کنج ـ .. میری بالا اون اخرین صندلی چسبیده به دیوار میشینی و بیاد اشتباهات گذشته ات سیگار میکشی بعضی وقتا ...
دوست دارم اونو زیاد ..

کاوشگر دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:37 ق.ظ http://kavoshafkar.blogfa.com

چقدر حیففففف!!!!!!

وحشتناک تر از حیف ..

متین دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ق.ظ http://gahnevesht-matin.blogfa.com

همه رو ولش کن ،

اون بوس ناجورشو بچسب !

شازده کوچولو دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:42 ق.ظ http://poliverekhakestari.blogfa.com/

انسانها تنها کاری که در آن مهارت کامل دارند فراموش کردن است ساده تر بگویم در این بازی قهارند و زبردست.

ایمان دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:28 ب.ظ http://imans62.persianblog.ir

سلام .. همینجوری داشتم ول ( وب ) می گشتم سر از اینجا در آوردم .. گفتی کافه سپید و سیاه یاد قدیما افتادم ... که با بچه ها اونجا پاتقمون بود ... چه زود گذشت ... دستت درد نکنه که یه خاطره ی ملس رو زنده کردی واسم ..
دمت جیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد