خوابم گرفته ،                                                   

 از داغ ـ تو ...

 پ . ن : نیستم این روز ها که دیگر او نیست با ما ...

نظرات 14 + ارسال نظر
ارمین دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:53 ق.ظ http://www.fearoftheknowing.blogfa.com/

نمیدونم چرا اما این نوشتت خیلی ناراحتم کرد.خیلی زیاد
دلم گرفت
ای کاش میتونستم کمکت کنم

دگم دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:46 ق.ظ

خونمون دیواراش سیاهه همی؟
برادرم منتها هفت سالش میباشد.

کیوان دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:26 ق.ظ http://redhell.blogfa.com

چه باحال

تا حالا این جوری به نبودن نگاه نکرده بودم.

تا ته وبلاگتون رو خوندم. بابا هنوز دمش گرم که دو تومنش رو پس داده.
احساسات بازی گرفتنی نیستن. حالا چه زنونه چه مردونه.

در کل واسم جالب بود که احساساستون رو تو چند خط و با چند تا جمله کوتاه بیان کردید.

بهار دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ق.ظ

عزیزکم..........................

شریعتی دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ق.ظ http://dasthayeman.blogfa.com

سلام
تو چرا هر روز اوور دوز می کنی ... ؟! بابا بیخیال ...
مراقب خودت باش ...
در ضمن من می خواستم بگم اون خانومه چب گفته بود : « درد را مردی اگر باشد خوش است ... » دقت کن آب جی

مه سا بادوم دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.baadoom.blogfa.com

خوب من واقعا بهت افتخار می کنم با این همه توانایی منحنی جان!!
ولی فک می کنم الان دلتنگی دستاش رو دور گردنت انداخته و داره خفه ات می کنه!وقتش نیست زنده بمونی دیگه؟
باهاش حرف زدی؟باهاش حرف بزن...

نیکا دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ق.ظ http://roozhaye-yek-dokhtar.blogfa.com/

الگا نگو انقدر ضعیفی که همه ی اون دنیایی که ساخته بودی واسم و خراب میکنی....

و اگر کامنت دونی نداری پس لطفا آیدی یاهوتو بده....

متین دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:36 ق.ظ http://gahnevesht-matin.blogfa.com

آدمی که اعصاب نداری !

plz خودتو نباز !!

سیگاری دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

یوزپلنگ مجنون ماه-چه می کنی اینجا را؟

شریعتی دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ب.ظ http://dasthayeman.bllogfa.com

به قول خودم ... اون قدر به ریز تو خودت تا بترکی ...
یعنی چی کامنت دونی ندارم ؟ البته ماال خودته هان ...
ولی کار لوسیه ... هرچند شما آب جی ما هستی ما هم دربست هواتو داریم ... اما خب نکن این کارا رو با خودت ... من واسه خودت می گم آب جی ...
اوکی ؟؟؟!؟!!!۱

شیزو سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ق.ظ

ماه پوشیده به سمت تو سرورویش را
دشت برداشته از منظره آهویش را

موجها سرد و خجالت زده بر میگردند
که ندارند کمی پیچ و خم مویش را

همه هم دست که من سوی تو را گم بکنم
مانده ام روی تو را در چه تجسم بکنم

مانده ام راه به دنیای لبت باز شود
که به این شعر اگر پای لبت باز شود

لحظه ای بگذر از این باغ که از فرط حسد
لب صد غنچه به حاشای لبت باز شود

گفته بودی که دلم تا بتپد می مانی
چتر برداشتی و رفتی از این بارانی

ای که در زندگیم غیر تو یک سطر نبود
یعنی این خانه به اندازه ی یک چتر نبود ؟

ای غزل آئینه ی قرنـیه ی میشی تان
بگذارید بیاییم به درویشی تان

بس که در کوچه به بی رهگذری زل زده ام
هی دم از چشم تو و فن تغزل زده ام

سنگ های طرف پنجره هم ظن شده اند
بس که حرف از تو زدم ، شکل شنیدن شده اند

بی تو از مـَـردم این شهر تنفر دارم
من از آن کوچه ی بن بست ، دلی پـُـر دارم

های ، همبستر پر روزترین شبهایم
سنگ و چوب اند بدون تو مخاطب هایم

بس که بی مهری از این کوچه به چشم آمده است
آسمان از تو و این کوچه به خشم آمده است

لبت آتش که نه ، آتش که نه ، آتشکده ای
اصلن آتشکده را با لبت آتش زده ای

ولی آتش که نباید به کسی زل بزند
از سر عمد به دنیای کسی پل بزند

زندگی سوخته در شعله ای از هـُـرم تنت
محتوای غزلی ریخته در فــُُـرم تنت

کاش برگردی و در رو به تو آغاز شود
که به این شعر اگر پای لبت باز شود

(عظیم زارع)
--------------------------------------------------
کامنت دونی که جمع شد ولی هر جا هستس خوب و خوش باشی. عزیز

[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:14 ق.ظ http://yek-adad-degom.blogfa.com/

فکر نکنی ما تو رو فراموش کردیم ها...

بهار سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ

پیشتم.................

بهار سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:08 ب.ظ

نگاه به فاصله نکن!اگه بخوای با تو میمونم........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد