یه تصویر گنگ و مبهمی ازش دارم وقتی کنار هم می خوابیم ... یه تصویر مات که احساس میکنم من رو وقتی خوابم می بوسه ... عاشق ـ این کاراش هستم که هیچ وقت لو نمیده اما من با چشمای نیمه باز و خواب آلود حسش میکنم .

پ .ن :برای من ، همیشه ، بدون شریک .

نظرات 7 + ارسال نظر
شیزو پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ب.ظ

خواستم یه چیز بگم دیدم شاملوی بزرگ خیلی بهتر از من گفته :

رخصت زیستن را دست بسته، دهان بسته گذشتم
دست و دهان بسته گذشتیم
و منظر جهان را
تنها
از رخنه ی تنگ چشمی ی حصار شرارت دیدیم و
اکنون
آنک در کوتاه بی کوبه در برابر و
آنک اشارت دربان منتظر!
دالان تنگی را که در نوشته ام
به وداع
فراپشت می نگرم:
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت.
به جان منت پذیرم و حق گزارم!
چنین گفت بامداد خسته.

دیدی این آخرشو چیطور میگه شاملو بزرگ ..
همچین با یه لحن خاص خودش میگه : به جان منت پذیرم و حق گزارم ..

مه سا بادوم پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.baadoom.blogfa.com

وقتی که نفس داغش ازت دور می شه آرزو کنی کاش دوباره برگرده و یه بوسه دیگه روی تن زنونه ات بذاره...


انحصاری معشوق رو دوست دارم الگا

من انحصاری دوستش ندارم ...
انحصار واسه من یک معنای دیگه داره ...
من میزارم انرژی آزاد بشه ...

مه سا بادوم پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.baadoom.blogfa.com

چرا نمیشه نظر خصوصی واسه تو گذاشت؟
می خوام رمز این نوشته آخر رو واسه ات بذارم!!

بادام خانومی من اخر نوشته ات اگه بنویسی خصوصی من عمومی اش نمیکنم همی ...
حالا هر چی میخواد دل تنگت بنویس ...

متین پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:04 ب.ظ http://gahnevesht-matin.blogfa.com

بدون شریکشو پایه‌ام اسیدی !

اسید نشو وقتی دستات میخواد گره بخوره تو دستاش ...
اسید بشو وقتی لبات می خواد قفل بشه روی لباش ...
اسیدی بودن قوانین داره دختر ...

مه سا بادوم پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.baadoom.blogfa.com

واقعا!!!
یعنی چرا من به ذهنم نرسید!!!
دیگه فشار عصبی روزگار و هزار درد...

رمز->apilia

دوس داشتم بخونیش منحنی جونم

ببین من نمی دونم تو منظورت چیه از رمز و اینا ...
توضیح لطفا ..

سیگاری پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:55 ب.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

نور صبحدم روی ملافه های چروک شده.گرمیه بالشتی که وقتی نیاید تا صبح سرد می ماند.اینها تصویرهای منست.

خنده دار است اگر بگویم وقتی جای تنش رو روی ملافه های سفید می بینم بهش دست نمیزنم تا قالب تنش همین طور باقی بمونه و تنها از بالش
کناری که سرم بروشه بو میکشم هواش رو ...
آخ چقدر من جاذبه های فکری دارم واسه بلوغ بی فرجام تجربه های هوس انگیز ..
.

نیکا جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:24 ق.ظ http://roozhaye-yek-dokhtar.blogfa.com/

همش مال تو الگا جان....
: دی....

همه اش که نه .. فقط کمی نیز کافی است ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد