و از خواص ـ پارتنر بودن زن آن است که شب های عید و تعطیل های رسمی آنچنانی که چند روز پشت سرهم تعطیل میشود مردت برود کنار خانواده اش و حق هم دارد .. 

و تنها پنچ شنبه های بدبو و جمعه های خواب آلود نصیب ـ تو میشود ...  

پ .ن : نوشته ام زخم داشت میدانم اما تو ببخشم که دوست داشتم باشی گل و بهار من ...

پ .ن 2 : گریخم نهندن  :  گریه م گرفته  ( به لهجه خودمان )

نظرات 8 + ارسال نظر
et پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ

جنوبی با مرام، دیدی سیگار هم واست گرون بود؟
مگه چی خواسته بودم؟ها؟
.
.
میدونی..باید رفت اما کجا؟

شمال که هیچی
غرب خودمم که یخ زدست
شرق هم...
جنوب هم که قلاببیه...

آها یادم اومد
بیا واقع بین باشیم.

همین جا اعلام میکنم که خواسته های بی جا بی جواب خواهد بود ..
شماها هم شورش رو در اوردید ..
یعنی چی یه سیگار گرونه ؟؟ مگه مسئله سیگار ؟؟
نمیدونم چطور فک میکنید که من با کسی که میاد واسم فقط کامنت میذاره وردارم بیام باغ هنرمندان و بهش یه سیگار هم تعارف کنم ؟؟
دیگه شماها شورش رو در اودرید...
آره همون که خودم گفتم ... واقع بین باشید ..

سیگاری پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ب.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

گریخم نهندن.اینو از کجا آوردی.باباهه هم نمی دونس چیه.

این از جنوب ـ بندر عباس کش رفتم همی ...

سیگاری پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:52 ب.ظ http://babylondreaming.blogfa.com

و از معایبش آنکه همه آثار دوران وصل در کوله بار زن جا می ماند به گمانم.

هو.....م
همه ا جا می ماند ..
بازم حرف درست رو تو زدی آقا جان ..

بهار پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:35 ب.ظ

اااااااااااااااا
چقدر من اینو فهمیدم................

خوبه ..
خوبه که فهمیدستی ...
خوشحالم .

دگم پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 ب.ظ http://yek-adad-degom.blogfa.com/

اووو این که اشکال ندارد همی پارتنر زن هم میتواند برود کنار خانواده اش همی چرا نتواند برود آیا؟

چرا که فراری است از خانه اش ...
خانه خودش را عشق است همی ..
و یا آنکه :
یاد ایامی که در گلشن آشیانی داشتم وووو ....

مه سا بادوم پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ب.ظ http://www.baadoom.blogfa.com

این پارتنر زن نمی تونه خوش بگذرونه؟
واقعا می خوام بدونم الگا؟
سهم ما از زندگی همین گریه کردنا و تنها بودناس؟
به خدا نیس...

نه ..
میتونه گریه کردن ها نباشه و تنها نبودن ها ...فط بستگی به خودمون داره اما ما اینطور انتخاب میکنیم ..
من بشدت تنهایی خودم رو دارم ..
امروز رو فرض کن .. تو باورن تنهایی رفتم قدم زدم و سیگار کشیدم و موزیک گوش دادم و در حالی که فط با یه شماره میتونستم چند تا انتخاب داشته باشم اما من بیش از هر کسه دیگه به خودم تعهد دارم ..
این مدل زندگی منه وقتی خواستم که مستقل باشم ...
مهسا زندگی به من سخت گرفت و حالا می بینم خیلی وقتا خودم هم سخت میگیرم ..
تنها کاری که میتونم بکنم اینه که فردا پس فردا اینا رو به بچه م منتقل نکنم ..
این دردایی رو که کشیدم .. که خنده هایی رو که پرهیز کردم ..
دختر تو دل من یه عالمه حرف ـ ..

هیلدا جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:28 ب.ظ http://www.banoo62.blogfa.com

گاهی می خونم کسی رو ... حال می کنم با بودنش ... ذوق می کنم از مثل من !‌ بودنش ... قایمش می کنم ... یواشکی می خونمش و به هیشکی نمی گم جاش رو ... !مثل اینجا که انگار خودم یک وبلاگ مخفی داشته باشم و بنویسم حرفای مگو رو توش ... الگا جان ... حسی بهم می گه که تو تنها کسی هستی که فهمیدی ! از زندگی و نوشته های من اون چیزی که نگفتم ... نمی گم ... ! زن ها هیچ وقت با هم غریبه نیستن ... مخصوصا وقتی درد مشترک دارند ... آخ که می دونم درد تو رو و می فهمم تنهایی ات رو ... !الگا جان ... تمام گورستان های تهران رو گشتم ... از ظهیرالدوله گرفته تا امام زاده پنج تن و ابن بابویه و ... ولی اون جایی که عاشقش بودم امامزاده اسماعیل تو قلهک (زرگنده ) بود که با کلی خاطره که داشتم ازش شبونه محو شد ... گود برداری کردند و تمام روزهای خوبم رو بردند .... اون قبر های قدیمی ... ترک های درشت بعضی هاشون و پاک شدن و نموندن اسم آدم ها ... صدای قار قار کلاغ هاش و اون همه شمع و کاج و سکوت ! آرامشی بهم می ده که بی نظیره !
بودن با تنها آدم زندگی ات که جون می ده به لحظه هات حتی اگر مال تو نباشه و خانواده دار باشه ! حتی اگر سالی یک !‌بار با تو باشه نهایته خوشبختیه .... تو خوشبختی چون محتاج محبت اونی و نه محتاج بوندنش ...به عنوان همسر یا هر چیز دیگه ... الگا جان محض دلخوشی نمی گم و می دونم که می فهمی چی می گم ... عشقی که زمان و مکان نشناسه ... آره! آنم آرزوست !
می خونمت ... همیشه ... لطفا بمون ! تو این دنیای مجازی گاهی رفیق هایی مثل تو رو با هیچی عوض نمی کنم ...!
پشت این پنجره یک نامعلوم
نگران من و توست ... !
آره الگا جونم !

شبیخون زدن بهم ...
دستام یاری نمیدن وگرنه دوباره بلند بلند واست مینوشتم ..

متین جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:12 ب.ظ http://gahnevesht-matin.blogfa.com

و حق هم دارد ..

حسود نباش ! زود برمیگرده .

ــــ

لهجه فقط جنوبی و اصفهانی !

حسود نیستم بجان ـ متین ..
ناملایمتی زیاد دیم .. گلوم پ۱ر از بغض ـ .. بعد از هر همآغوشی مییزنم زیر گریه .. اونم شدید ...
امروز نرفته راه پیمایی برگشتم .. سر کوچه هق هق زدم زیر گریه ..
حالم خرابه ...
قسمش میدم میگم بزار برم .. تو که بی حرمتم میکنی و ارزشی ندارم واست دستم رو ول کن بزار برم ..
اون طرف هم زدن خونه م رو داغون کردن ... منتظرن بیان تا به باد فحش بگیرن منو ..
کی می فهمه چقدر اینا واقعین ..
متین خدا بزرگی اش ماله من نیست انگار ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد