تصادف کن با من ، 

که من تصادف های عشقی را دوست می دارم .

نظرات 5 + ارسال نظر
متین شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:40 ب.ظ http://gahnevesht-matin.blogfa.com

گل گیرم را فرو ببر !

اوستا شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:47 ب.ظ

سلام به دوست بسیار عزیز و دوست داشتنی خودم
در این پستهای قبلی ات خیلی سعی کردم بیام چیزی بهت بگم ولی نشد. ولی دیگه نمی شد چیزی نگفت بالاخره دلمون تنگ می شه دیگه. دوست داشتم حضوری می دیدمت و می گفتم ولی می دونم نمی شه . به هرحال اول خیلی مراقب خودت باش ثانیا این روزها یه جورائی خیلی به هم ریخته ای و به قولی داغونی . امیدوارم خوب بشی ماهم کاری جز دعا از دستمون بر نمیاد ولی از همه مهمتر خودتی خودت باید بلند بشی. شاید یه جورائی خودت این انژری منفی رو جذب می کنی مثلا نگا کن توی پستات چقدر از نبودش جای خالیش و مسائلی از این قبیل حرف می زنی خوب این طوری بیشتر تنهائی رو جذب می کنی . و یه نکته دیگه خیلی به کسی دل نبند چون اگر خدای نکرده روزی از دستش بدی یا بهتر بگیم اون تو رو از دست بده ( چون تو موجود ارزشمندی هستی) خیلی ناراحتی می کشی . پس بعضی وقتا به فراق هم فکر کن.
شرمنده اینقدر صحبت کردم.
به سیاق بیشتر اوقات این فقط برای خودت بود . اگر خواستی عمومیش کن . ولی اگر نکردی یه اشاره بهش بکن تا من بفهمم به دستت رسیده یا نه چون یکی دیگر هم برات هفته پیش نوشتم ولی ازش خبری نبود.اینجا ایرانه دیگه وسط راه اطلاعات می پرن.
مراقب خودت خیلی خیلی باش دوست عزیز و عیدت هم مبارک باشه.
پ.ن در مورد تصادف هم اگر بیمه داری من پایه ام ها.

عماد شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:41 ب.ظ http://www.greysaint.blogfa.com/

با اینکه به علت بی اعتنائی که گناه بزرگیه باهات و (شاید با همه دنیا) قهرم اما
سلام. امیدوارم حالت خوب باشد به اندازه ی همه ی گرمای خرما پزان که خودت خوب می دانی دیگر رو به پایان است دوست می دارمت. شنیده ام تهران باران گرفته قول بده جای همه ی ما خیس بشی گرچه اینجا جای همه مردم شهر آب هست پنج طرفمان:چهر طرف+زیر پایمان. اگر از احوالات ما که هیچ احوالات آب گرم خلیج جویا باشی ملالی نیست جز گم شدن نیامده خاطره ای در ذهن و به دنبالش استعاره ای گیج و گنگ که نمی دانی تو دریا شدی یا دریا دیشب توی خوابهای موجی اش دیده شاعری شده اندکی. ویا تنها انگار این بر اندیشه های مشوش مرغی دریایی گذشت که دیشب بالی سر یک فوج ماهی سفید کوچک حسابی پرخوری کرده بود.
اما تذکره الاولیا در ذکر منصور حلاج می گوید(نقل به مضمون) گویند شیخ در زندان نماز می کرد او را پرسیدند تو که انا آلحق می زنی بر که نماز می کنی گفت: ما دانیم قدر ما.
امیدوارم همه نامه هایم بی ثمر نبوده باشد و تو جنس شاعری و صداقت و دوستی را بشناسی.

شریعتی دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ق.ظ http://dasthayeman.blogfa.com

سلام
خیلی بی معرفتی خدایی ...
حالا ما چند روز نبودیم نباید سرکار بگی این کجاست ؟! زنده است یا مرده ؟!
واقعا که ...
الان اگر این جا بودی می کشتمت ...
خب شوخی می کنم ...
ما چاکریم رفیق ...
آب جی
...
اگه این جا بودی می رفتیم کافه ...

نیکا جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 ب.ظ

: دی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد