می نشینی در تنها جای خالی صندلی عقب _ یک تاکسی لکنته و در حالتی غور ماآبانه در خیالت زمزمه میکنی : چقدر بوسه هایش فرق داشت با قبلی و قبلی تر ها ،
و آنگاه دستات در حالی که سعی میکنی از لرزش شون جلوگیری کنی هیستریک وار در جیب جلویی کیفت دنبال هدفونات میگرده و تو وارد دنیای به شدت شخصی خودت میشی و خلاص ...
پ .ن : خیام میخوام با صدای شاملو ...
سلام به دوست خودم
باید اعتراف کنم که چقدر وبلاگت فرق داره با قبلی و قبلی ترها و هرچی تا حالا خوندم.
مراقب خودت این روزها بیشتر باش.
ارادتمند
کم میای اینطرف ها ....
وقتی مینویسی که تفاوت رو فهمیدی خوشحال میشم ..
اینکه گاهی اوقات تغییرات می ترساند و اینکه حساس می شوی در فوران فرقها.آره . آدم اینجور موقعها به چی اعتماد کند.
تاکسی لکنته و ۲۰۶ رادان بی پولی را خوب آمدی.
حالا فهمیدی واسه چی بهت گفتم معتمدی؟؟
سلام
می دونی اصلا واسه این که با بقیه فرق داری می آم این جا ... البته چند وقت نیامدم ... می دونی چرا ؟۱ جون احساس می کردم فعلا نه آمدن ماها و امثال من برات مهم هست و نه رغبتی به آمدن پیش ما داری ... واسه همین کمتر آمدم آب جی ؟!
حالا چرا موقع خواندن من صندلی را می دهی عقب و لبخند می زنی ... این ها چه معی دارد آن وقت ؟! حسابی شاخک های ذهنم را سیخ کردی ... دنبال جواب دارم می گردم ...
بعئش هم واسه چی دور بافتی از آدم ها ...!!!
این همه را از خواندن من فهمیدی ... بیمیرررررمممم
...
و اما این پستت ... چرا این جوری شدی تو ... ؟!!!
خدایی نگران کننده هست هان ...
بعضی وقت ها احساس می کنم نکنه این ها واقعی باشن ... این احساسات و این حرفات ... هر چند ربطی نداره به من ... اما به هرحاال من نگرانم ...
حالا باز چی شده ...؟!!!!!!
...
و به امید خدا
خوش باشی
جواب دادم زیاد... زیاد ..
سلام
فقط بگم تا حالا فکم افتاده خب ...
اما خب زندگی شخصی آدم ها به من مربوط نمی شه ... یعنی حق دخالت ندارم ... اما زندگی همه آدم ها به هم مربوط هست ... می فهمی که چی می گم ؟!!!
...
می گم همین فرق من رو این جا کشونده ...
یعنی احساس می کنم رک و صادقانه می نویسی ... من به عنوان خواننده این جا احساس نمیکنم که دارم دروغ می خونم ... حالا هر چی باشه ... مهم نیست ...
...
ولی واقعا دارم نگران می شم ... یعنی می شم چیه ... شدم در حد فاجعه ... نم یدونم زندگی تو مال تو هست ولی من دوست دارم ... اون هایی که ارتباط دارم باهاشون حتی در همین حد ... آرام زندگی کنن ... جیزی که شایدخودمم ازش محرومم هان... ولی این طوری برای بقیه می خوام ... به هر حال هر طور خوشی ... همون شویه درست زندگی کردن... ولی اگه ناخوش بودی سریع عوضش کن ... خیلی سریع ...
...
جقدر حرف مادرانه زدم ... اه اه ... حالم بهم خورد از خودم ...
هر جور خوشی آب جی حرف های ما رو پشمم حساب نکردی چاکرتیم ... فقط خوش باش ...
به امید خدا
خوش باشی
میدونم میدونی این حرفات دلگرمیه هوارتاااا
مال شما
چی برای من جانا؟؟
همه ی کدومها؟
هان؟؟