پاهام رو موم انداختم ، 

و این یعنی هر دومون واسه یک ماه تمام راحتیم .

پاهام رو باز میکنم 

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز 

بـــــــــــــــاز 

بــــــــــــــــــــــــــــــــاز 

باز 

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز 

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز 

بــــاز میکنم 

و تو از من میچکی قطره 

قطره .   

پ.ن: میگویی : الگا حواست باشد ، نگرانتم ... من اما باور نمی کنم .

همین است ....  

تو را غافلگیرت خواهم کرد در میانه سکر بار یک خواب شهوت آلود ، 

و آنگاه بعد از چند روزی من 

ل 

ب 

خ 

ن 

د 

می زنم . 

همین است و یا همین ـ که هست .... 

به هر صورت تو با تندی و من نیز به ناز می گویم : سلام . 

گیرم که می دانیم هیچ چیز تهش نیست .

کامنت دونی اینبار تقدیمی من به همه اوانایی که موندن تا الانش باهام .

غلط گفتم مزاج عشق دارم .

خبر دادن گربه همسایه ما دوباره انگار آبستن ـ ... 

میدانم  

میدانم 

میدانم  

به خاطر بد شگونی رفتن تو بود عزیز ـ دلم ... 

من اسکارلت بودم  تو کنت مونت کریستو

شده ام سوزن بانی که قطارش رو از دست داده ... 

کاش دستی فانوسم رو خاموش میکرد یا که بادی می وزیدش که بیخود منتظر نباشم .

جدیدا وقتی خوابی گریه می کنم و جدیدترش هم اینکه چه خواب باشی یا که بیدار گریه میکنم ...  

جدیدا فک میکنم یوزپلنگی بوده ام که دنبال ـ ماه دویدم و بهش نرسیدم ... 

ببخشید ، اما دیگه خواب ندارم ، آسایش ندارم ، روان سالم ندارم ، خوراک ندارم ، اعصاب ندارم و کامنت دونی نیز ندارم .

خوابم گرفته ،                                                   

 از داغ ـ تو ...

 پ . ن : نیستم این روز ها که دیگر او نیست با ما ...

کافه سپید و سیاه ها را یادت هست ؟؟

خیلی سخت _ کسی که تا دیروز واست کلاه عروسکی و بوق فنری و از این شمع رنگی رنگی ها و فشفشه و کیک شکلاتی می خرید و یه بوسه ناجور به کادو اش اضافه میکرد و تو رو به اندازه دنیایی خوشحال میکرد اما امروز ببینی که یه زنگ _ خشک و خالی هم بهت نزده ...