پاهام رو باز میکنم
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز
بـــــــــــــــاز
بــــــــــــــــــــــــــــــــاز
باز
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز
بــــاز میکنم
و تو از من میچکی قطره
قطره .
پ.ن: میگویی : الگا حواست باشد ، نگرانتم ... من اما باور نمی کنم .
همین است ....
تو را غافلگیرت خواهم کرد در میانه سکر بار یک خواب شهوت آلود ،
و آنگاه بعد از چند روزی من
ل
ب
خ
ن
د
می زنم .
همین است و یا همین ـ که هست ....
به هر صورت تو با تندی و من نیز به ناز می گویم : سلام .
گیرم که می دانیم هیچ چیز تهش نیست .
کامنت دونی اینبار تقدیمی من به همه اوانایی که موندن تا الانش باهام .
خبر دادن گربه همسایه ما دوباره انگار آبستن ـ ...
میدانم
میدانم
میدانم
به خاطر بد شگونی رفتن تو بود عزیز ـ دلم ...
شده ام سوزن بانی که قطارش رو از دست داده ...
کاش دستی فانوسم رو خاموش میکرد یا که بادی می وزیدش که بیخود منتظر نباشم .
جدیدا وقتی خوابی گریه می کنم و جدیدترش هم اینکه چه خواب باشی یا که بیدار گریه میکنم ...
جدیدا فک میکنم یوزپلنگی بوده ام که دنبال ـ ماه دویدم و بهش نرسیدم ...
ببخشید ، اما دیگه خواب ندارم ، آسایش ندارم ، روان سالم ندارم ، خوراک ندارم ، اعصاب ندارم و کامنت دونی نیز ندارم .
خیلی سخت _ کسی که تا دیروز واست کلاه عروسکی و بوق فنری و از این شمع رنگی رنگی ها و فشفشه و کیک شکلاتی می خرید و یه بوسه ناجور به کادو اش اضافه میکرد و تو رو به اندازه دنیایی خوشحال میکرد اما امروز ببینی که یه زنگ _ خشک و خالی هم بهت نزده ...