دارم بر میگردم جنوب ... 

پ .ن : میدونم اینم یه جور دیگه ایی از زندگی ـ .

پ .ن 2 : سلام نفت کش های جادویی و خورشید تفدیده ...

نرسیده به پل گیشا سوار شدم اتوبوس رو واسه ولیعصر . ساعت نزدیک هشت شب بود .

وقتی که پل رو رد کرد و انداخت تو اتوبان درست همون موقع که نسیم داشت از شیشه های چرکین اتوبوس میخورد تو صورتم احساس کردم چقدر تنهام و سنگین شدم از این همه اتفاقاتی که گذشت ، واسه همین بود بگمانم که زمزمه کردم : مرغ _ شومی پشت _ دیوار دلم ، خودشو اینور و انور میکنه ...

امروز که بارون می اومد تا چند دقیقه نتونستم سایه بودن پیدا کنم . شده بودم موش ـ آب کشیده و می لرزیدم . راهی به ذهنم نمی رسید... دوست داشتم تو اونجا بودی که دستام رو می گرفتی .. 

پ .ن : پست قبل رو بد برداشت کردید .. خوشم نیومداااا .

گاهی دوست دارم فکر کنم که آزادم ... اونقدر آزاد که میتونم شوهر کنم و باز با تو رابطه داشته باشم و کار بدی هم نکرده باشم . 

پ .ن : دلم خیلی گرفته .. خیلی ...

مرنجان دلم را ، 

که این الگای وحشی ز بامی که برخاست به مشکل نشیند ...

تصادف کن با من ، 

که من تصادف های عشقی را دوست می دارم .

با لب های درشت ـ گرسنه ام ، 

جور دیگری دوستت خواهم داشت ....

کوچه هایی بن بست که قرار است نفس من را محبوس خود کنند و ندایی که به من میگوید به دامان _ من باید باز گردی ...

گریزی نیست از این همه که مرا فرا میگیرد و خوشی های بی ضابطه کوتاه که همیشه برای قامت _ دلم کم بودن .

فرصتی نیست و ندارم بیشتر از این و تو اگر میخواستی می ماندی و نفس به نفس همراهم بودی و دریغ که من آن نیستم که به دروغ تظاهر کنم که همیشه باید مشعوف _ همان اندک خوشی ها می شدم .

و دست بر کمر می شدم و تو ظهر های تفدیده از گرما خودم رو صدا می کردم که میدانستم بجز خودم کسه دیگری نیست ..

تو اینها را که می نویسم نمی دانی و بسته بودن _ این محیط حتی در خیالت هم نمی گنجد ، تو اینها را که زخم می زنند بر پیکرم نمی بینی .

افسوس که زخم نامه های من همیشه مغلوب اند ... مغلوب شنیدن صدای تو و فحش پاره هایی که زندگی پر درد نثارم می کند ...افسوس که بی فایده فرسوده شدم 

و از خواص ـ پارتنر بودن زن آن است که شب های عید و تعطیل های رسمی آنچنانی که چند روز پشت سرهم تعطیل میشود مردت برود کنار خانواده اش و حق هم دارد .. 

و تنها پنچ شنبه های بدبو و جمعه های خواب آلود نصیب ـ تو میشود ...  

پ .ن : نوشته ام زخم داشت میدانم اما تو ببخشم که دوست داشتم باشی گل و بهار من ...

پ .ن 2 : گریخم نهندن  :  گریه م گرفته  ( به لهجه خودمان )

اون دو تا مست ـ چشات منو خوابم میکنه ... 

پ . ن : دستام رو لاک زرشکی زدم  و تو رفتی تا دوشنبه که شاید بیایی .

در حمام چار طاق باز _ ، دونه های آب می پاشه بیرون .به نظرم این صحنه خیلی اروتیک می زنه و همین طور غمناک چونکه ممکنه واسه چند وقت نداشته باشمت  .

پ . ن : قول دادی پنچ شنبه مطابق رسم چندین وچند ساله بریم ظهیرالدوله ، الوعده وفا ...

ببردی دین فائز را به غارت ... 

پ .ن : نشسته م تو چارچوب در و پاهام رو بغل کردم و با شجریان زمزمه میکنم ...گفته ای شاید ۱۲ شب به بعد بیایی ، شاید ...

سخنی از من نمانده که بشونی که دیگر او دیر به دیر می خواند مرا ...

سخنی نمانده است از کوره آتشینم که دیگر او تمام حرف هایش را بلعیده است ...

و در غیاب تو همه چیز خیال فرو ریختن دارد حتی خانه ، تخریب دیواره رحم و مانند اینه ....ا

میگن آدما عوض میشن اما تو عوض میشی و مرد باقی می مونی .. 

پ .ن : تقدیم به آقای صاد . الف .

یه تصویر گنگ و مبهمی ازش دارم وقتی کنار هم می خوابیم ... یه تصویر مات که احساس میکنم من رو وقتی خوابم می بوسه ... عاشق ـ این کاراش هستم که هیچ وقت لو نمیده اما من با چشمای نیمه باز و خواب آلود حسش میکنم .

پ .ن :برای من ، همیشه ، بدون شریک .