خانم طبقه بالایی یه کاسه آش واسم میاره ، میرم که ظرفش رو پس بدم و چون چیزی نداشتم که کاسه رو پر کنم یه سی دی از ترانه های جنوب رو واسش رایت می کنم .  

در رو که واز میکنه و دستم رو می بینه میگه : امان از دست ـ شما جنوبی ها ... 

پ .ن : این ۱۹۰ امین رو بخون ، معرکه است .

شونه هام درد گرفتن ، نمی دونم چم شده . تمام تنم درد گرفته . 

ا..ه همه اش احساس های بد .... و پیاده رو های داغ . 

رفقا میگن طبیعیه ، میگن کم بیاری حقته ، میگن تو باید مرد می شدی . 

امروز ور داشتم رفتم کلی خیابون شریعتی گشتم واسه این کولر وامونده لا مصب تعمیر کار اوردم و آخرش با نهایت خسته گی میشینم روبه روی کاناپه مقابل باد کولر یه سیگار آتیش زدم و می بینم که اینقدر حالم بده که دوست دارم سیگار رو نابود کنم . اون وقت درست همون لحظه پاهام رو بهم می چسبونم چون دقیقا می تونم احساس کنم که پرید شدم و داره ازم خون می چکه . 

تلفن رو ور می دارم که بهت زنگ بزنم اما پشیمون می شم . اون وقت بلند میشم مثل ـ احمقا رو تختی رو می اندازم تو لباس شویی و لباس شویی شروع بکار میکنه و من در نهایت سکوت  چیپسی کینگ گوش میدم و یک لیوان چای داغ می نوشم . 

خدای بزرگم نیستی این روزا ... کجایی تو ؟؟

با بوسه های ریز من رو از رفتن پشیمون میکنه ، بغلش گرمه خیلی ...  

راه ـ دوری رو میرم واسه دیدنش ...

اما من دیگر من نیستم .

پ .ن: نبودم و مدتی هم کمتر خواهم بود .

همین طور الکی دارم تو اینترنت چرخ می زنم تا سوز ـ همخوابگی پارتنرم رو با یکی دیگه فراموش کنم .... . ا......ه ، دوره ما هم دیگه گذشت . 

آبغوره گرفتن دیگه کافیه ، برم لباس هام رو از رو بند بیارم ، امشب طوفانیه هوا مثل ـ دلم .

پاهام رو موم انداختم ، 

و این یعنی هر دومون واسه یک ماه تمام راحتیم .

پاهام رو باز میکنم 

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز 

بـــــــــــــــاز 

بــــــــــــــــــــــــــــــــاز 

باز 

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز 

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز 

بــــاز میکنم 

و تو از من میچکی قطره 

قطره .   

پ.ن: میگویی : الگا حواست باشد ، نگرانتم ... من اما باور نمی کنم .

همین است ....  

تو را غافلگیرت خواهم کرد در میانه سکر بار یک خواب شهوت آلود ، 

و آنگاه بعد از چند روزی من 

ل 

ب 

خ 

ن 

د 

می زنم . 

همین است و یا همین ـ که هست .... 

به هر صورت تو با تندی و من نیز به ناز می گویم : سلام . 

گیرم که می دانیم هیچ چیز تهش نیست .

کامنت دونی اینبار تقدیمی من به همه اوانایی که موندن تا الانش باهام .

غلط گفتم مزاج عشق دارم .

خبر دادن گربه همسایه ما دوباره انگار آبستن ـ ... 

میدانم  

میدانم 

میدانم  

به خاطر بد شگونی رفتن تو بود عزیز ـ دلم ... 

من اسکارلت بودم  تو کنت مونت کریستو

شده ام سوزن بانی که قطارش رو از دست داده ... 

کاش دستی فانوسم رو خاموش میکرد یا که بادی می وزیدش که بیخود منتظر نباشم .

جدیدا وقتی خوابی گریه می کنم و جدیدترش هم اینکه چه خواب باشی یا که بیدار گریه میکنم ...  

جدیدا فک میکنم یوزپلنگی بوده ام که دنبال ـ ماه دویدم و بهش نرسیدم ... 

ببخشید ، اما دیگه خواب ندارم ، آسایش ندارم ، روان سالم ندارم ، خوراک ندارم ، اعصاب ندارم و کامنت دونی نیز ندارم .

خوابم گرفته ،                                                   

 از داغ ـ تو ...

 پ . ن : نیستم این روز ها که دیگر او نیست با ما ...

کافه سپید و سیاه ها را یادت هست ؟؟

خیلی سخت _ کسی که تا دیروز واست کلاه عروسکی و بوق فنری و از این شمع رنگی رنگی ها و فشفشه و کیک شکلاتی می خرید و یه بوسه ناجور به کادو اش اضافه میکرد و تو رو به اندازه دنیایی خوشحال میکرد اما امروز ببینی که یه زنگ _ خشک و خالی هم بهت نزده ...   

احساس می کنم دو میلیارد ازت طلب داشتم اما تو بجای جبرانش واسم فقط یه کارت شارژ ـ دو تومنی خریدی ...

پادشاهان تیروس به همراه قربانی هایشان
در صف منتظر بوسه شان هستند
و تو نمی دانستی که اینگونه اتفاق می افتد
به راستی چه کسی فقط می خواهد که تو را ببوسد؟

به همراه شعله های کودکی ات در نیمه شب
و دهان زیبایت
و رفتار شاهزاده وارت
براستی چه کسی در برابر تو مقاومت خواهد کرد؟

بانوی چشم  غمگین سرزمین های جنوب
جایی که پیامبر چشم غمگین گفت مردی وارد نشود
ای بانو
آیا منتظرت بمانم؟ 

پ .ن : اینو واسم کامنت گذاشته آقاهه... میتونه چه منظوری داشته باشه ، هان ؟؟

امروز هدیه تولدم رو داد قبل از سر رسیدنش .... ،                                                     جدایی .