-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 02:44
وقتی جنوبم یعنی : ساعت که مثل ـ الان دو رو رد کرده باشه نمیتونم که زنگ بزنم و بگم بیا و اینطور میشه که درست مثل ـ یه معتاد که گرد بهش نرسیده باشه دور خودم می پیچم و سینه ام سفت میشه .... پ .ن : روزای سختی میخوان بیان ، میدونم این جبر رو ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 22:21
گاهی گازت میگیرم خفیف .... خوشت نمی آید . پ .ن : و این خوش نیامدن از لذت من کم نمیکند هیچ وقت ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 10:20
دیشب خواب دیدم بارون شدیدی میاد و من هر بار از اتوبوس سمت ـ خونه جا می مونم ، هر بار .. پ .ن : صب که بلند شدم دیدم مسیج دادی که : گریه نکن ، منم ناراحتم ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 مهرماه سال 1388 12:16
دارم بر میگردم جنوب ... پ .ن : میدونم اینم یه جور دیگه ایی از زندگی ـ . پ .ن 2 : سلام نفت کش های جادویی و خورشید تفدیده ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مهرماه سال 1388 23:09
نرسیده به پل گیشا سوار شدم اتوبوس رو واسه ولیعصر . ساعت نزدیک هشت شب بود . وقتی که پل رو رد کرد و انداخت تو اتوبان درست همون موقع که نسیم داشت از شیشه های چرکین اتوبوس میخورد تو صورتم احساس کردم چقدر تنهام و سنگین شدم از این همه اتفاقاتی که گذشت ، واسه همین بود بگمانم که زمزمه کردم : مرغ _ شومی پشت _ دیوار دلم ، خودشو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 13:40
امروز که بارون می اومد تا چند دقیقه نتونستم سایه بودن پیدا کنم . شده بودم موش ـ آب کشیده و می لرزیدم . راهی به ذهنم نمی رسید... دوست داشتم تو اونجا بودی که دستام رو می گرفتی .. پ .ن : پست قبل رو بد برداشت کردید .. خوشم نیومداااا .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 18:04
گاهی دوست دارم فکر کنم که آزادم ... اونقدر آزاد که میتونم شوهر کنم و باز با تو رابطه داشته باشم و کار بدی هم نکرده باشم . پ .ن : دلم خیلی گرفته .. خیلی ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 22:08
مرنجان دلم را ، که این الگای وحشی ز بامی که برخاست به مشکل نشیند ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 10:36
تصادف کن با من ، که من تصادف های عشقی را دوست می دارم .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 شهریورماه سال 1388 23:07
با لب های درشت ـ گرسنه ام ، جور دیگری دوستت خواهم داشت ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 شهریورماه سال 1388 13:23
کوچه هایی بن بست که قرار است نفس من را محبوس خود کنند و ندایی که به من میگوید به دامان _ من باید باز گردی ... گریزی نیست از این همه که مرا فرا میگیرد و خوشی های بی ضابطه کوتاه که همیشه برای قامت _ دلم کم بودن . فرصتی نیست و ندارم بیشتر از این و تو اگر میخواستی می ماندی و نفس به نفس همراهم بودی و دریغ که من آن نیستم که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 12:10
و از خواص ـ پارتنر بودن زن آن است که شب های عید و تعطیل های رسمی آنچنانی که چند روز پشت سرهم تعطیل میشود مردت برود کنار خانواده اش و حق هم دارد .. و تنها پنچ شنبه های بدبو و جمعه های خواب آلود نصیب ـ تو میشود ... پ .ن : نوشته ام زخم داشت میدانم اما تو ببخشم که دوست داشتم باشی گل و بهار من ... پ .ن 2 : گریخم نهندن :...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 16:19
اون دو تا مست ـ چشات منو خوابم میکنه ... پ . ن : دستام رو لاک زرشکی زدم و تو رفتی تا دوشنبه که شاید بیایی .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 21:27
در حمام چار طاق باز _ ، دونه های آب می پاشه بیرون .به نظرم این صحنه خیلی اروتیک می زنه و همین طور غمناک چونکه ممکنه واسه چند وقت نداشته باشمت . پ . ن : قول دادی پنچ شنبه مطابق رسم چندین وچند ساله بریم ظهیرالدوله ، الوعده وفا ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 22:16
ببردی دین فائز را به غارت ... پ .ن : نشسته م تو چارچوب در و پاهام رو بغل کردم و با شجریان زمزمه میکنم ...گفته ای شاید ۱۲ شب به بعد بیایی ، شاید ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1388 00:06
سخنی از من نمانده که بشونی که دیگر او دیر به دیر می خواند مرا ... سخنی نمانده است از کوره آتشینم که دیگر او تمام حرف هایش را بلعیده است ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 19:29
و در غیاب تو همه چیز خیال فرو ریختن دارد حتی خانه ، تخریب دیواره رحم و مانند اینه ....ا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 23:23
میگن آدما عوض میشن اما تو عوض میشی و مرد باقی می مونی .. پ .ن : تقدیم به آقای صاد . الف .
-
و در این ناهار های دله صفت دوست داشتنی من با خودم تنهای ـ تنهام
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 15:59
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 11:35
یه تصویر گنگ و مبهمی ازش دارم وقتی کنار هم می خوابیم ... یه تصویر مات که احساس میکنم من رو وقتی خوابم می بوسه ... عاشق ـ این کاراش هستم که هیچ وقت لو نمیده اما من با چشمای نیمه باز و خواب آلود حسش میکنم . پ .ن :برای من ، همیشه ، بدون شریک .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 23:29
خانم طبقه بالایی یه کاسه آش واسم میاره ، میرم که ظرفش رو پس بدم و چون چیزی نداشتم که کاسه رو پر کنم یه سی دی از ترانه های جنوب رو واسش رایت می کنم . در رو که واز میکنه و دستم رو می بینه میگه : امان از دست ـ شما جنوبی ها ... پ .ن : این ۱۹۰ امین رو بخون ، معرکه است .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 18:34
شونه هام درد گرفتن ، نمی دونم چم شده . تمام تنم درد گرفته . ا..ه همه اش احساس های بد .... و پیاده رو های داغ . رفقا میگن طبیعیه ، میگن کم بیاری حقته ، میگن تو باید مرد می شدی . امروز ور داشتم رفتم کلی خیابون شریعتی گشتم واسه این کولر وامونده لا مصب تعمیر کار اوردم و آخرش با نهایت خسته گی میشینم روبه روی کاناپه مقابل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1388 22:54
با بوسه های ریز من رو از رفتن پشیمون میکنه ، بغلش گرمه خیلی ... راه ـ دوری رو میرم واسه دیدنش ... اما من دیگر من نیستم . پ .ن: نبودم و مدتی هم کمتر خواهم بود .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریورماه سال 1388 00:45
همین طور الکی دارم تو اینترنت چرخ می زنم تا سوز ـ همخوابگی پارتنرم رو با یکی دیگه فراموش کنم .... . ا......ه ، دوره ما هم دیگه گذشت . آبغوره گرفتن دیگه کافیه ، برم لباس هام رو از رو بند بیارم ، امشب طوفانیه هوا مثل ـ دلم .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 14:56
پاهام رو موم انداختم ، و این یعنی هر دومون واسه یک ماه تمام راحتیم .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 02:18
پاهام رو باز میکنم بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز بـــــــــــــــاز بــــــــــــــــــــــــــــــــاز باز بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز بــــاز میکنم و تو از من میچکی قطره قطره . پ.ن: میگویی :...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 19:47
همین است .... تو را غافلگیرت خواهم کرد در میانه سکر بار یک خواب شهوت آلود ، و آنگاه بعد از چند روزی من ل ب خ ن د می زنم . همین است و یا همین ـ که هست .... به هر صورت تو با تندی و من نیز به ناز می گویم : سلام . گیرم که می دانیم هیچ چیز تهش نیست . کامنت دونی اینبار تقدیمی من به همه اوانایی که موندن تا الانش باهام .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 13:12
غلط گفتم مزاج عشق دارم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 01:43
خبر دادن گربه همسایه ما دوباره انگار آبستن ـ ... میدانم میدانم میدانم به خاطر بد شگونی رفتن تو بود عزیز ـ دلم ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 00:36
من اسکارلت بودم تو کنت مونت کریستو