-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 21:02
شده ام سوزن بانی که قطارش رو از دست داده ... کاش دستی فانوسم رو خاموش میکرد یا که بادی می وزیدش که بیخود منتظر نباشم .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 05:38
جدیدا وقتی خوابی گریه می کنم و جدیدترش هم اینکه چه خواب باشی یا که بیدار گریه میکنم ... جدیدا فک میکنم یوزپلنگی بوده ام که دنبال ـ ماه دویدم و بهش نرسیدم ... ببخشید ، اما دیگه خواب ندارم ، آسایش ندارم ، روان سالم ندارم ، خوراک ندارم ، اعصاب ندارم و کامنت دونی نیز ندارم .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 02:13
خوابم گرفته ، از داغ ـ تو ... پ . ن : نیستم این روز ها که دیگر او نیست با ما ...
-
کافه سپید و سیاه ها را یادت هست ؟؟
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1388 15:53
خیلی سخت _ کسی که تا دیروز واست کلاه عروسکی و بوق فنری و از این شمع رنگی رنگی ها و فشفشه و کیک شکلاتی می خرید و یه بوسه ناجور به کادو اش اضافه میکرد و تو رو به اندازه دنیایی خوشحال میکرد اما امروز ببینی که یه زنگ _ خشک و خالی هم بهت نزده ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مردادماه سال 1388 23:54
احساس می کنم دو میلیارد ازت طلب داشتم اما تو بجای جبرانش واسم فقط یه کارت شارژ ـ دو تومنی خریدی ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مردادماه سال 1388 18:14
پادشاهان تیروس به همراه قربانی هایشان در صف منتظر بوسه شان هستند و تو نمی دانستی که اینگونه اتفاق می افتد به راستی چه کسی فقط می خواهد که تو را ببوسد؟ به همراه شعله های کودکی ات در نیمه شب و دهان زیبایت و رفتار شاهزاده وارت براستی چه کسی در برابر تو مقاومت خواهد کرد؟ بانوی چشم غمگین سرزمین های جنوب جایی که پیامبر چشم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مردادماه سال 1388 02:53
امروز هدیه تولدم رو داد قبل از سر رسیدنش .... ، جدایی .
-
این تیکه رو دشتی بخون کاکا ...
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 01:19
دلم را جز تو کس دلبر نباشد به جز شور توام در سر نباشد دل فایز تو عمدا میکنی تنگ که تا جای کس دیگر نباشد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1388 18:43
چه صبورم ای خدا ... پ .ن : گاهی تعجب میکنم از این همه : چشم های متورم ام ، توهین های همیشگی ، دوری های متداوم ، بدشانسی های متواتر ..... و قلب ـ سنگینم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مردادماه سال 1388 12:42
به لب هایم موجی از رطوبت بده ، تنم طوفانی خواهد شد ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 17:16
ببخشید آقا تا حالا شده همسرتان را کتک بزنید ؟؟ پ .ن : دیدید ، دیدید چقدر واستون عادی بود ، حاضرم قسم بخورم هیچ کدوم ( هم زن و هم مردش ها ) خم به ابرو تون هم نیومد و این است ایران ما ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 11:32
تا پاییز هزار فصل مانده و تا آمدنت هزار پنچره نیمه باز ، این تکه های من از تکه های تو دور نیستند . ما تا انقراض این فصل های آفتاب سوخته زیر جمجمه های تاریخی این گور های دسته جمعی بدون یکدیگر خواهیم زیست لیک گردهمایی شاعرانه ما به پایان نخواهد رسید که من تو را از سیاره خودم برای خودم آورده ام ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 01:17
وقتی به این فک می کنم که ممکن است هیچ وقت _ دیگه باهات نباشم با همه متعلقاتش عصبی میشم . وقتی به این فک می کنم که ممکن است هیچ وقت _ دیگه باهات نخوابم عصبی میشم . وقتی اینو به رفیقم می گم دستام رو محکم می گیره و میگه : این همه مشکل تو زندگیت داری دختر اون وقت به این فک کنی ؟؟ بعد یه بغض _ سنگین و تلخ میشینه تو گلوم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 16:39
متعهد ـ رابطه با خودتان باشید . پ .ن : خودتون به خودتون پشت پا نزنید لطفا .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 01:41
اشک _ شور زخم _ چشم ُ می سوزونه کاکا ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 01:37
امروز یکی خوابوندی تو گوشم ، بعد اومدی عشق بازی با لاله گوشم ... متنفر شدم از اینکه زنم ، امشب .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 01:24
باد می پیچه زیر لاله گوشم . یه کم باهاشون ور می ره ... و یهو ول می کنه ... درست مثله تو ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مردادماه سال 1388 12:40
تابستان خر است ، اگر که تو نباشی .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مردادماه سال 1388 10:39
تویی .. تویی ... دلدار ـ من ... پ .ن : ابتدای صبح ، نهانخانه دل ، بیژن بیژنی ، من و آفتاب ، تو و لیوان ـ داغ چای دیگه از زندگی چی بخوام ؟؟
-
شبانه های با تو ...
شنبه 24 مردادماه سال 1388 02:48
آقاهه برگشت .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مردادماه سال 1388 23:53
روز های سگی و کثیفی دارد می گذرد . اصلا هم خوش نمی گذرد . تف به روی من اگر فردا پس فردا بگم : یادش بخیر سال پیش این موقع ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مردادماه سال 1388 02:57
بی پدر مادری چیز _ وحشتناکی _ ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مردادماه سال 1388 00:11
این زن نیست که ارضا نمیشه ، مرد ـ که کردن بلد نیست .... پ .ن : bf یکی از رفیق هام تماس گرفته گله می کنه از برخوردای رفیقم ، آخ دوس داشتم این جمله بالایی رو بهش بگم ، آخ دوس داشتم ... اون وقت شاید برجک _ افتخاراتش برمبه زمین ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1388 18:22
زبونش تلخ بود ، مزه سیگار می داد ....اذیت می شدم خیلی ، می خواستم کنار بکشم اما.... اونقدر داشتم لذت می بردم که حال نداشتم بگم و یهو چشماش رو باز کرد و نیگام کرد ، آ...خ ، همه چیز فراموشم شده بود ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1388 15:02
دیدی که رسوا شد دلم ..... پ .ن : از اون دخترایی هستم که وقت _ دلتنگی شدید بنان و مرضیه و هر رقم کلاسیک _ ممکن گوش می دم و واسه خودم چای می ریزم و سرمه چشمام شروع میکنه چکیدن ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 22:50
آقاهه این چند شب مدام مهمانی های رسمی و خانوادگیه ... می ترسم . می ترسم وقتی کوپـش تو دستشه و گره کراواتـش رو شل می کنه یکی هوا رو از لبای ماتیک زده اش زیر دندوناش قلت بده و بهش بگه : سلام ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 15:35
مرد اااا بی برو و برگشت قابل اعتماد هستند ، وقتی بابا باشند ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 12:31
آغوشت را باز بگذار ، تا تابستانی ـ تنم را درونش بگذارم ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مردادماه سال 1388 19:08
تو باید مادر ابله ایی بوده باشی که دخترت تو ۱۲ سالگی بدون اجازه تو پشت ـ لبش رو با ژیلت ور داره ... اگه زن ـ فهیمی می بودی دخترت می اومد بهت می گفت و تو با بند براش ور می داشتی ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مردادماه سال 1388 18:21
می یام بالا و کناره های لبم مرطوب ، به چی فک می کنم ؟؟ هیچ وقت یادم نمی مونه .