-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 11:00
من مثه یک عقاب ماده ام که تیز کردم واسه شکار ، شکار تو !!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 آذرماه سال 1390 16:09
من فکر میکنم خیلی باید بگذرد، خیلی زیاد باید بگذرد ، با دغدغه و مصیبت و خوبی و بدی خیلی زیاد باید بگذرد و بگذرد و بگذرد تا یک روزی بشوی مثله این رئیس جان ما که اینطور با صلابت و یک نوع آرامش عجیب بنشینی پشت میزت و کارمندت آنقدر حس خوبی نسبت بهت داشته باشه که چند ساعت یکبار رد بشه سرک بکشه که هستش هنوز؟؟ و بره دوباره...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 14:37
کسی که فکر میکنه لایق دوست داشتن نیست ، تنهاست .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 16:26
گاهی اوقات می جنگی نه برای از پا در اُوردن دشمنات که برای محافظت اون کسایی که دوستشون داری .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 آبانماه سال 1390 11:48
تازگی هر چی میخرم فرداش پشیمون میشم ، سلیقه م رو گم کردم به گمانم !!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 12:20
مرد قد بلند دوست دارم ،
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 آبانماه سال 1390 09:57
این دو روز تعطیلی یک دختری در اتوبوسای تجریش چسبیده به پنچره ایی بود که خیلی دپ بود و روز شنبه که اومد سرکار در جواب همکاراش که گفتند چرا قیافه ات اینطوریه گفت : دارم از فراقش در دیده صد علامت ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 16:30
حس اینکه دارد روز کاری امروز هم تمام میشود و تو میتوانی بروی خانه و دلت بخواهد آنی هال نگاه کنی !! حس همین که دلت بخواهد آنی هال نگاه کنی خطرناک است ، باور کن .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 16:03
این روزها که باران میبارد و خسته به خانه باز میگردی با لباس راحتی خانه ات روی تختت ولو بشو ، سیگارت را آتش بزن و بگذار ابی برایت بخواند . همه جا بوی تو جاری ، خودت اما دیگه نیستی....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1390 11:06
باران که می بارد باید علی صالحی خوند ، یا دست کم من اینطوری بیشتر دلم میخواهد . امروز تازه فهمیدم بابا سه شب میگذره که تب داره ، تمام طول راه شرکت رو گریه کردم زیر بارون و علی صالحی داشت انیس آخر همین هفته می آید رو میخوند . دلم گرفته دلم گرفته دلم گرفته دلم گرفته ، دوباره ها دوباره ها دوباره ها
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 10:15
با این کفش هایی که برند خاصی نیستند و شلوار جینی که قلابی است ، با این اتاق کاری که تهویه ندارد و نور چراغش نمور و رنگ و رو رفته تو پیشرفت میکنی ولی حتی ، با این پدر و مادری که همخوابگی تو اگر زمانی بفهمند سکته شان میدهد در جا ،با این پول آب و برق و کرایه راه و اجاره و خوراک را دیگر که نگو و حقوقت که تا نصفه بعد _ ماه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 15:21
و بعد هیچ مردی نیست که بفهمد زن بودن من را آنگاه که تمامی به قامت سیاه پوشیده ام و خونریزی تخمدان هایم که فرورفتگی پای چشم هایم را بیشتر نشان میدهد . میخواهم بگویم که چقدر زمان گذشته بر من که بزرگتر که میشوم می فهم ام غربت یک زن چقدر میتواند سنگین باشد و بعد هیچ مردی نباشد که بفهمد !!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 08:40
وقتی میری حبه قند رو ببینی اونجا که فانوس رو میبره زیر چادرش یاد من بیافت ،
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 17:07
بغضی که در من است و دارد هستی اش را از من میگیرد قسمتی از من است، دلیل بوجود آمدنش و رشدش را و همگی همگی اتفاق های مربوط به آن را شاهد بوده ام و حالا دارم با زمزمه مدام : سلاخی میگریست ... بارورش میکنم .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 12:53
اسماعیل خوئی یه غزل قدیمی داره میگه : تو روح شاد شرابی و من غمین امشب ....اینروزا من دختری ام که خسته ام و اینو مدام با خودم تکرار میکنم .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 12:52
کنارم تو ماشین نشسته و همین کنار ـ من نشستنش آرومم میکنه . دستم رو میزارم رو زانوش و اون هم روی شونه های من محکم . خوشحالم بابا اومده دیدنم .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 10:25
دلم مرگش شده .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 11:31
به دست های تو در آخرین تشنج هام ،
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 15:20
وقت خوبی است صندلی کارم را بدهم عقب و همه چیز به فراموشی سپرده و سعدی کیارستمی را ورق بزنم و هوا هم کم کم تاریک بشود .... پ.ن : حالیا عکس دل ماست در آیینه جام ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 12:23
من گیتی که گوش میدم پرت میشم به دختربچه بودن هایم که بدون مامانم هیچ جا نمیرفتم !! حس ـ خوبیه .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 09:55
وقتی که دل و چشمت رو فقط یک نفر میتونه آروم کنه ،
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 09:49
روزهای من شده همون روزهای دراز و استقامت های کم !!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 16:18
کوهن گوش دادن . دیگه تو این زمونه کی این چیزا رو می فهمه؟؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 16:14
تو بیهوده ترین آرزویی بودی که هوس داشتنت رو داشتم ، تو تویی که نمی شناسمت حتی !! پ .ن : بی خیال ،بجایش شجریان گوش میدهم .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 09:21
لحظه ایی هست در داغ شدن مرد ها که ازشون می ترسی ، من این لحظه رو دوست ندارم .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1390 12:09
روزها دارن مدام کوتاه تر میشن و ابرها نیز ضخیم تر ،
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 14:37
شهریور ماه اخر تابستان است، ماه تولد من ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 11:56
می خندم بابا میگه : چقدر شبیه مامانت میخندی ها ....،
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 13:22
خوش به سعادت تون که میرید روضه ، جاتون وسطه بهشته ،ما که دنیامون شده آخرت یزید، کیه که ما رو ببره روضه ؟ آقا مجید تورو چه به روضه ؟ روضه خودتی ، گریه کن نداری وگرنه خودت مصیبتی ، دلت کربلاست ... سوته دلان - علی حاتمی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 11:33
دل شده یک کاسه خون ،